روستای یامچی سفلی

Iran / Ardabil /

شهرهای نزدیک:
  38°4'40"N   48°5'12"E :مختصات

نظرات

  • روستای یامچی سفلی
  • یاشاسین یامچی اتا انامین اولکسی
  • یاشاسین یامچی
  • ساغ السون وارالسون یاشاسین اشاغی یامچی
  • سنی ساغ اول ای منیم کندیم
  • روستای یامچی سفلی زادگاه و آرامگاه حاج علی آقازاده یکی از ملاک منطقه یامچی و مراتع آلوارس می باشد
  • یاشاسین یامچی با همه دکترها و مهندس ها و خلبانان و ملاکان و تجار و مفاخر و بزرگانی که رفتند و خداوند حفظ کند برایمان بزرگانمان را و تشکر میکنم از مرحوم حاج حاجی خلیلی و آقای ارسلان شمس که زحمات زیادی برای مسجد یامچی تهران کشیدند و هنوز مسجدی برپاست و تشکر میکنم از تمام یامچلو های پولدار که پولاشونو خارج از کشور سرمایه گذاری میکنند و
  • جناب آقای دکتر آقازاده سلام. باعرص خسته نباشید میخواستم بدونم شما کی مدرک دکترا گرفتین . در ملاک بودن پدر بزرگ شما حرفی نیست ولی مراتع آلوارس برای درگذشتگان شهباز خان شاهین و حاج خیبر خان علی بالا زاده و حاج علی آقا آقازاده بوده واگر آلوارس ی ها زمین هارو بدن به ورثه دقیقا ششصدو وهفتاد و سه نفر ارث میبرن بقیش مشخصه و بنده غرضی ندارم. تصمیم با یامچی لی های عزیز.
  • آشاقی یامچی لی از کجا آمار ورثه رو داری و از کجا اطلاعات میاری. من مدرک آقای دکتر و دیدم خواهشا با مدارک و اینکه یامچلو ها کجا پول خرج میکنن نداشته باشین همه یامچلو ها فخر یامچی هستند و یامچی گوهر درخشان اردبیل است یاشاسین یامچی
  • برای شادی روح تمام اثیران خاک از قریه یامچی فاتحه الصلوات
  • یاشاسین یامچی . یادش بخیر با گل ممد و مهدی تمجید و مهران شاهین تو باغ گلابی لای کرمه سیب زمینی پوختیم باران میومد و حاج حمزه خدابیامرز اون‌موقع مشت حمزه می‌گفتیم اومد و گفت صاحب باغ میاد دعوا میکنه یادش بخیر. ممنون از راه اندازی این سایت
  • یاشاسین شیران. یامچی.گلستان.سقرلو.ویند.کهرلان .شاهبلاعی.تجرق و تمام گونشی کتلریمیز
  • سلام یه روز رفته بودم یامچی دوتا ویسکی برده بودم رفتم سمت دربند و مشغول خوردن .گرم گرم که شدم اومدم لب سد و جو منو گرفت و لخت شدم و از این ور سد شنا کردم رفتم اونور و از تب که اومدم بیرون یه چوپان که اهل شیرین بلاغ بود اومد و سلام کرد و گفت یامچی لی سان .گفتم ببخشید ترکی بلد نیستم .بالهجه گفت اهل کجایی گفتم مسافرم از سیستان بلوچستان اومدم گفت من نگهبان این سدم اینجا شنا میکنی باید پول بدی منم گفتم اشک ازون سن و داشتاقیمیدا ورمرم. گفت یامچلی سان گفتم هه. گفت باقیشدا وهفته پیش یه زن و شوهر تو اب غرق شدن سد داری به من گفته حواسم باشه منم گفتم سیکتیر گروم کپک اوغ لی و دو باره اومدم تو اب یه کم که دور شده بودم دیدم داره با سنگ میزنه و فحش میده. و گفت زنگ زدم آبخیزداری کونتو پاره کنن. منم بی توجه به اون به راهم ادامه دادم و خسته که میشدم کرال پشت میومدم و حتی آنقدر داغ کرده بودم که تو اب استفراغ کردم و حدود یه ربع بعد نزدیکترین های یامچی شده بودم که صدای قایق موتوری اومد.
  • رسیدم لب اب و اومدم بیرون اب و تو قایق سه نفر بودن و دونفرشون پریدن بیرون و گفتن چیکار میکردی و شروع کردن کسشعر گفتن و بیت بریم دفتر حراست وزنگ بزنیم مامور بیاد و این حرفا. منم گفتم باشه وایستین لباسموبپوشم بیام و تا لباسموبپوشم دیدم دستمو گرفتن بندازن تو قایق گفتم وایستا یه کوچولو بشاشم و همین که دستمو ول کرد چنان دودیدم که انگار گرگ میخواد .. .. تا جلوی اون ویلا آجر سه سانتیه که آخر دهاته و نزدیک سده سوار ماشین شدمو دور زدم و از اینه که نگاه کردم دیدم اون دونفر
  • از آینه که نگاه کردم دیدم اون دونفر نفس نفس زنان دارم میان و گازشو گرفتم و رفتم سرعین. یکی دو ساعت دیگه یه نفر زنگ زد و گفت بیا دهات امن و امانه. منم سوار ماشین شوم و رفتم جلوی شاه بلاغ دنبال چوبان که دیدم تو زمین های اطراف داشت میچرید و تا من لب جاده وابستادم منو دید و موبایل شو در آورد. منم سریع خودمو بهش رسوندم و یقشو گرفتم و دیدم مثل سگ ترسیده یقشو ول کردم و چند تا انداختم پیسرش. چند دقه بعد دیدم یه نیسان لب جاده وایستاد و سه نفر ازش پیاده شد و اومد سمتمون. اولش داشت داد و بیداد میکرد و از این حرفا که رسید به ما دید نه مسجد جای گوزیدن نیست و طرح رفاقت که من میشناسمت دونه فلانی و فلانی هستی و دعوا بده خوب نیست و منم شرمنده ادبش شدم
  • باهم نشستیم و زنگ زدن مشروب اومد خوردیم و رفیق شدیم. الانم که میرم پیششون میرم بچه های خوبین برای همه یامچلو ها دهاتهای اطراسلامتی نمیزنم شاد باشید و ببخشید اگهکسشعر
  • آقای خاطره نویس میشناسمت ابروی بچه جوادیه هارو هم بردی خجالت داره ازاینجا میری خاک مقدس یامچی رو به نجاست میکشی
  • سیکتیر گوت ورن
  • فحش ندین .بی ادبی نکنین . به بقیه یامچلو ها هم ادرس سایتو بدین ببینیم چه خبر هست و نیست
  • سلام . ممنونم از راه اندازی سایت . یه خبر مهم و اینکه جنیفرلوپز ریشه در خاک پاک یامچی داره و جنیفر لوپز یامچی سفلی نام داره. ارادتمند یامچلوها . کفتر باز .
  • اگه آقای دکتر علیرضا آقازاده بفهمند یه سند رو میکنه و به جنیفر لوپز هم ادعای تملک و فامیلیت و از این حرفا. خدا به دادمون برسه .
  • من. آقای دکتر رو از بچه گیشون میشناسم از همون موقع کسخل بود بیایید برای بهبودیش دعا کنیم
  • جون از این به بعد بریم یامچی یه کس و کون مجانی افتادیم
  • این علیرضا آقازاده کیه سوژه کردین
  • بالاتر خودشو معرفی کرده یه ملجوق بینواست
  • یادش بخیر رفته بودم یامچی حاج خانعلی خدابیامرز و مش یدی باهم شوخی میکردن ما همه از خنده میترکیدیم
  • سلام رهگذر گنج از خاطرات قدیم و آدماش و دهات برامون بگو. ممنون
  • خدا كريم است در برخي از روستا ها رسم هاي خوبي بود كه متاسفانه با نفوذ فرهنگ شهري وهمچنين كوچ روستائيان به شهرها از بين رفته و يا كم رنگ شده اند . يكي از آنها شال و يا چادر انداختن از پشت بامها بود كه در عيد انجام مي شد در يكي از روستاهاي شهرستان اردبيل به نام يامچي سفلي در سالهاي قبل كه خانه ها كاهگلي بود و اهالي روستا به شهر ها كمتر رفته بودند اين رسم با شوق و ذوق در ايام عيد برگزار مي شد . اكثراً جوانان اينكار را انجام مي دادند در پشت بامهاي روستا سوراخي بود تا از آن هم نور به خانه ها مي تابيد و هم مانند دودكش هواي داخل خانه از ان تخليه مي شد. آنرا بصورت سوراخ گرد تعبيه مي كردند تا بستن آن در شب و هنگام برف و باران راحت باشد . جوانان در روز عيد با چادر مادرشان به پشت بام ها مي رفتند و آنرا آويزان مي كردند صاحب خانه نيز اگر شيريني و نقل ونباتي و يا پولي داشت به گوشه آن مي بست و تكان مي داد وآنگاه فردي كه در پشت بام بود آن را بالا مي كشيد و به سراغ خانه ديگري مي رفت البته اين كار بيشتر مواقع گروهي انجام مي گرفت . در مواقعي نيز صاحب خانه با گرفتن چادر، از صاحب آن نشاني مي خواست اگر از افراد فاميل و آشنا هاي نزديك بود چيز با ارزشي هديه مي داد، يكي از فاميل ها نقل مي كرد به همراه دوستان به پشت بام خانه اي رفتيم و از سوراخ( كه در زبان محلي باجا ناميده مي شود ) به داخل خانه نگاه كرديم تا به بينيم شب عيدي چه آجلي خريده اند و چه مي خورند . ديديم كه پدر خانوداده چندتا آبناب كه در روستا بيشتر با آن چاي مي خورند در دست گرفته بين بچه هاي خود به عنوان شيريني عيد تقسيم مي كند ولي بچه ها ناراضي بودند ومي گفتند ديگران از شهر آجيل و شيريني خوشمزه خريده اند . پدر خانواده كه آلان به رحمت خدا رفته مي گويد بابا اين شيريني هم خوشمزه است اينها را بخوريد خدا كريم است شايد ماهم در آينده از آنها خريديم . ايشان مي گويد هرچه نقل ونبات جمع كرده بوديم داخل يك كيسه ريخته بوديم از دوستم گرفتم و همه را از سوراخ پشت بام به داخل خانه آنها ريختم و ديدم كه چطور بچه ها با شادي در حال جمع كردن آنها بودند سريع محل را ترك كرديم و صاحبخانه در را باز كرد و در تاريكي نگاهي به دور و بر انداخت ولي ما را نديد.
  • خدا لعنت کند آنی را که سایت را برای دوستانم فیلتر کرد خیلی بیجنبه ای
  • اهالی این روستا 12 شهید و13 جانباز تقدیم نموده است و زمین های خود را با نازلترین قیمت برای سد یامچی و آب شرب فروخته اند ولی اکنون آب و گاز ندارند
  • همه نظرات
  •  27 کیلومتر
  •  149 کیلومتر
  •  154 کیلومتر
  •  175 کیلومتر
  •  225 کیلومتر
  •  278 کیلومتر
  •  298 کیلومتر
  •  300 کیلومتر
  •  310 کیلومتر
  •  337 کیلومتر
این عنوان آخرین بار تغییر یافته در 10 سال پیش