روستای ماهوسک وجماعت خانه

Iran / Khorasan / Birjand /
 مدرسه, روستا, مسجد
 یک عکس اضافه کن

روستای ماهوسک
روستای ماهوسک از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند ودر دهستان القورات در 50 کیلومتری شمال شرق بیرجند واقع شده است.
روستای نقنج در شرق و روستای ماهوک در غرب و طورمان در جنوب و روستاهای سرحد و آسو در شمال آن قرار گرفته اند.
این روستا در سرشماری سال 85 دارای 44 خانوارو جمعیتی معادل 97 نفر بوده است.
مردم این روستا مسلمان بوده و پیرو مذهب شیعه اثنی عشری و اکثریت شیعه اسماعیلیه هستند. .
این روستادو شهید به پیشگاه انقلاب اسلامی ایران تقدیم نموده است..
کوه گینوک به عنوان بلندترین ارتفاع منطقه نماد این روستا می باشد.
شغل مردم کشاورزی می باشد .
ماهوسک ، ماهوسک بالا ، گینوک پایین، گینوک بالا ، اسفدالوک ، نیم کوشک و.. از معروفترین قنوات آن می باشد . زرشک ، آلو و بادام مهمترین محصولات این روستا در سال های اخیر می باشد.برای توضیحات بیشتر درباره جماعت خانه به ویکی مپیا مراجعه کنید.
جماعت خانه:محل عبادت شیعیان اسماعیلیه می باشد <که امام حاضر آنها حضرت شاه کریم الحسینی(ع) چهل و نهمین امام از نسل مستقیم بی بی فاطمه زهرا(س)وحضرت علی(ع می باشد.اسماعیلیان بالغ بر بیست وپنج میلیون نفر هستند که در کشور های مختلفی در سراسر دنیا زندگی می کنند.).
شهرهای نزدیک:
  33°9'43"N   59°23'59"E :مختصات

نظرات

  • شیعیان اسماعیلیه در این روستا سابقه حضور آنها به قرنها پیش بر می گردد.مدرسه و حمام این روستا به فرمان امام حاضر حضرت شاه کریم الحسینی ساخته شده است.این مدارس در سایر نقاط ایران همچون دیزبادو گلون آبادو مزداب و خشک وساراب و... ساخته شده است .این نشان دهنده توجه امام به اهمیت فراگیری علوم جدید بوده است. درباره ا کسب اطلاعات درباره اسماعیلیه به وب سایت موسسه مطالعات اسماعیلیه مراجعه فرمایید.www.iis.ac.uk ....
  • این روستا دارای کوههای مرتفعی به نام گینوک ودشت وکفتاران می باشد.مردم این روستا شیعه هستند واغلب شیعه اسماعیلیه می باشند که امام حاضر آنها حضرت شاه کریم الحسینی(ع( معروف به آقاخان می باشند.مدرسه این روستا به فرمان امام ساخته شده است.جوانان این روستا اغلب دارای تحصیلات عالیه هستند. در این روستا مسجد حسینیه و جماعت خانه وجود دارد.جماعت خانه محل عبادت شیعیان اسماعیلی می باشد .سبک معماری این جماعت خانه بسیار زیبا ودیدنی است.
  • طایفه اصیل این روستا اولاد احمد می باشند که اصالتا از ترشیز بوده اند ولی به دلایلی ساکن این روستا می شوند ولی از قبل مالکیت داسشته اند وبین ترشز(کاشمر)واین روستا رفت وآمد می کرده اند.وسایر ماهوسکی ها مهاجر هستند مثل اولاد کربلایی علی رضا که قناتی هم به اسم آنهاست.ولی اولاد درگزونی از دره گزون اطراف شارقنج به این جا آمده اند حسن نامی در گلون آبا د چوپان بوده واهالی می خواستند قربت ها را بیرون کنند ولی نمی توانستند وجایزه تعیین می کنند وحسن درگزونی با نیرنگ قربت ها را بیرون میکند وبعد اهالی میگویند کسی که قربت ها را بیرون کرد ما را هم آواره می کند لذا با وی تسویه حساب می کنند ووی به ماهوسک می آید جهت چوپانی ودر ماهوسک ماندگار می شود وتشکیل خانواده میدهد وبلایی راکه سر قربت ها آورده در گلون آباد سر آخوندهای یهنی ساکن ماهوسک می آورد. وآنها راآواره می کند .مستند این حرف اینست که در موقع تقسیم عناب ها میگفتند سهم آخوند های یهن..
  • جامعه‌ی اسماعيلی مسلمانان شیعه‌ی امامیه‌ی اسماعیلی که به طور عام به اسماعیلیان معروف‌اند، به شاخه‌ی شیعه‌ی اسلام تعلق دارند. شیعه یکی از شاخه‌های عمده‌ی اسلام تشکیل می‌دهد که سنی شاخه‌ی دیگر آن می‌باشد. اسماعیلیان در بیش از ۲۵ کشور و عمدتاً در آسیای میانه و جنوبی، آفریقا و خاورمیانه و همچنین در اروپا، ‌آمریکای شمالی و استرالیا زندگی می‌کنند. به عنوان مسلمان، اسماعیلیان قایل به شهادتین هستند يعنی «خدایی به جز الله وجود ندارد و محمد (ص) فرستاده‌ی اوست». اسماعیلیان معتقدند که محمد آخرین پیامبر خدا بوده و قرآن آخرین پیام خداوند بر او نازل شده است. به باور مسلمانان این وحی غایتِ رسالتی است که قبلاً‌ توسط سایر پیامبران آیین ابراهیمی پیش از محمد شامل ابراهیم، موسی و عیسی، که همگی توسط مسلمانان به عنوان پیامبران خدا تکریم می‌شوند، آشکار شده‌ بود. اسماعیلیان به اتفاق سایر مسلمانان شیعه، بر این باورند که پس از وفات پیامبر حضرت علی، پسر عمو و داماد پیامبر، اولین امام یا پیشوای روحانی جامعه‌ی مسلمان شد و اینکه این پیشوایی روحانی (امامت) پس از آن با جانشینی موروثی از طریق علی و همسرش فاطمه ادامه می‌یابد. جانشینی امامت بر اساس اعتقاد و سنت شیعه از طریق نص می‌باشد که عبارت از اختیار مطلق امام زمانه در تعيينِ جانشین خود از میان هر کدام از اولاد ذکورش است. حضرت‌والا شاهزاده کریم آقاخان چهل و نهمین امام موروثی مسلمانان شیعه‌ی امامیه‌ی اسماعیلی است. وی در ۱۳ دسامبر ۱۹۳۶ در ژنو به دنیا آمد و پسر شاهزاده علی‌خان و شاهزاده تاج‌الدوله علی‌خان است و دوران اولیه‌ی کودکی خود را در نایروبی کنیا سپری نمود. وی مدت ۹ سال را در مدرسه‌ی «لِرُزی» در سوییس گذراند. او در سال ۱۹۵۹ از دانشگاه هاروارد در مقطع کارشناسی در رشته‌ی تاریخ اسلام فارغ التحصیل شد. وی در یازدهم جولای ۱۹۵۷ در سن ۲۰ سالگی جانشین سِر سلطان محمدشاه آقاخان شد. بیعت روحانی با امام و پایبندی به طریقه‌ی شیعه‌ی امامیه‌ی اسماعیلی اسلام مطابق با ارشادات امام زمان به ایجاد خصیصه‌های خوداتکایی، اتحاد و هویتی مشترک در جامعه‌ی اسماعیلی انجامیده است. اسماعیلیان در شماری از کشورهایی که در آن زندگی می‌کنند چارچوب مؤسساتی به دقت تعریف شده‌ای را بنا نهاده‌اند که از طریق آن تحت رهبری و هدایت امام، به تأسیس مدارس، بیمارستان‌ها، مراکز بهداشتی، تعاونی‌های مسکن و طیفی از مؤسسات توسعه‌ی اجتماعی و اقتصادی برای صلاح عامّه‌ی شهروندان فارغ از نژاد و مذهب‌شان، می‌پردازند. در طول تاریخ اسماعیلیان تحت هدایت امام‌شان، به تمدن‌های اسلامی و زندگی فرهنگی، ‌فکری و مذهبی مسلمانان خدماتی شایان کرده‌اند. دانشگاه الازهر و فرهنگستانِ علوم «دارالعلم» در مصر و البته خود شهر قاهره گواهی بر این خدمات‌اند. از جمله‌ی فلاسفه‌، فقها،‌ پزشکان، منجمان و دانشمندان قدیم پرآوازه‌ای که در ظلّ حمايتِ امامان اسماعیلی شکوفا شدند از قاضی نعمان، حميد الدين کرمانی، ابن هیثم (الهازن)، ناصر خسرو و نصیرالدین طوسی می‌توان نام برد.
  • با تشکر از اطلاعات ارزنده شما در باره اسماعیلیه.ممنون
  • آدم خوبه اگر جاهل و منحرف هم هست لااقل دروغ گو نباشد دبستان روستا توسط دولت ساخته شده نه جناب گاوی که فرمودید نکته دیگر شاید خبر ندارید که تعداد زیادی از مردم این روستا از اینکه به آن ها این نسبت ناروا را بدهند بیزارند و هرگز حاضر نیستند خودشان را در جمع افراد منحرف به حساب اورند رهبر یک فرقه اسلامی با آن عکس های زن و دختر و خانواده اش پناه برخدا اسلام بی نماز و روزه و حج و خمس و زکات این دیگر چه اسلامی است.
  • جناب گاو.ببخشید گاوها.دبستان وحمام در زمان رژیم گذشته با همکاری امام اسماعیلیان همچون سایر نقاط ساخته شده ای کور منافق.آن زمانی که شماها میگفتین دارن درس کفر به بچه ها یاد میدن.شماها اصلا نمیدونستین حمام و نظافت چی هست ولی اسماعیلیان وتعدادی از برادران اثنی عشری معتدل حمام داشتند وشما در طویله ها خودتون رو می شستین.اسماعیلیان عشر درآمد خود را به امام زمان پرداخت میکنند ونماز وسایر فوع دین را نه شکل شما بلکه به روشی دیگر ادا میکنند.به کتاب فرهنگ فرق اسلامی (محمد جواد مشکور) ودایره المعارف اسلامی و..... سایر کتب وکتابهای ناصرخسرو ودعایم الاسلام و.. مراجعه کن واطلاعات ناقص خود را کامل کن کور ه.
  • ولی بچه اسماعیلی ها خوب ترتیب خواهرهای چاق وگنده تو دادن داری میسوزی.واست نشادر بیاریم کوره
  • گاو بودن جنابعالی معلوم است ونسل اندر نسل شما گاو بوده اند تا مرد خر و کور کر نباشد از کار فلک بی‌خبر نباشد داند که هر آن چیز کو بجنبد نابوده و بی‌حد و مر نباشد وان چیز که با حد و مر باشد گه باشد و گاهی دگر نباشد من راز فلک را به دل شنودم هشیار به دل کور و کر نباشد چون دل شنوا شد تو را، از آن پس شاید اگرت گوش سر نباشد بهتر ز کدوئی نباشد آن سر کو فضل و خرد را مقر نباشد در خورد تنوره و تنور باشد شاخی که برو برگ و بر نباشد چاهی است جهان ژرف و سر نهفته وز چاه نهفته بتر نباشد در دام جهان جهان همیشه تخم و چنه جز سیم و زر نباشد بتواند از این دام زود رستن گر مرد درو سخت خر نباشد در دام نیاویزد آنکه زی او تخم و چنه را بس خطر نباشد زین سفله جهان نفع خود بگیرد نفعی که درو هیچ ضر نباشد وان نفع نباشد مگر که دانش مشغول کلاه و کمر نباشد بپذیر ز من پندی، ای برادر، پندی که از آن خوبتر نباشد نیکی و بدی را بکوش دایم تا خلقت شخصت هدر نباشد
  • خیلی ازت خوشم اومد undefined .خوب دهنشون رو میبندی این کودن ها اگر ادم میشدن تا حالا شده بودن.کاش یک اپسیلون عقل وخرد داشتن. اهل مطالعه هم نیستن .منتظرن ببینن مراجع چه میگن.
  • ره عاشقان سپردن نه به پاي عقل عام است / همه عاقلان چو مرغند و طريق عشق دام است همه علمـها فروخوان و بر من آي تا مـن / بنشـانمت به حجت كه تـمام ناتمام است تو به هر عمامه پوشـي كه قدم نهاد پيشت / پس او درايستـادي به نماز كين امام است نفسـي جهان نباشـد ز امام وقت خالي / بـمرنج اگر برنجي چه كنم نص كلام است تو امام وقت خود را به يقيـن اگر نداني / به يقين بدان كه بر تو سر ومال و زن حرام است بفروشم آن امامت ز بـراي نقل مستان / كه عمامه بر سر او گرو شراب و جام است چو امام تو دو باشد به جواب من چه گويي / اگر از تو باز پرسم كه امام تو كدام است به جمال دوست گـر تو به بهشت بازماني / مخور آب حوض كوثر كه چو خون من حرام است كمِ ننگ و نام گفتم كه حجاب راه من شد / همه ترس و بيم مردم زبراي ننگ و نام است همه مفتيان عالـم بدهند خطِ فتـوا / كه نزاريِ مخمـر بترينِ خاص و عام است نه زكشتنم هراسي نه ز سوختن غباري / غم ريش كس ندارم كه بروت جمله خام است
  • ره عاشقان سپردن نه به پاي عقل عام است / همه عاقلان چو مرغند و طريق عشق دام است همه علمـها فروخوان و بر من آي تا مـن / بنشـانمت به حجت كه تـمام ناتمام است تو به هر عمامه پوشـي كه قدم نهاد پيشت / پس او درايستـادي به نماز كين امام است نفسـي جهان نباشـد ز امام وقت خالي / بـمرنج اگر برنجي چه كنم نص كلام است تو امام وقت خود را به يقيـن اگر نداني / به يقين بدان كه بر تو سر ومال و زن حرام است بفروشم آن امامت ز بـراي نقل مستان / كه عمامه بر سر او گرو شراب و جام است چو امام تو دو باشد به جواب من چه گويي / اگر از تو باز پرسم كه امام تو كدام است به جمال دوست گـر تو به بهشت بازماني / مخور آب حوض كوثر كه چو خون من حرام است كمِ ننگ و نام گفتم كه حجاب راه من شد / همه ترس و بيم مردم زبراي ننگ و نام است همه مفتيان عالـم بدهند خطِ فتـوا / كه نزاريِ مخمـر بترينِ خاص و عام است نه زكشتنم هراسي نه ز سوختن غباري / غم ريش كس ندارم كه بروت جمله خام است
  • ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید بگذر ای باد دل‌افروز خراسانی بر یکی مانده به یمگان دره زندانی اندر این تنگی بی‌راحت بنشسته خالی از نعمت وز ضیعت و دهقانی برده این چرخ جفا پیشه به بیدادی از دلش راحت وز تنش تن آسانی دل پراندوه‌تر از نار پر از دانه تن گدازنده‌تر از نال زمستانی داده آن صورت و آن هیکل آبادان روی زی زشتی و آشفتن و ویرانی گشته چون برگ خزانی ز غم غربت آن رخ روشن چون لالهٔ نعمانی روی بر تافته زو خویش چو بیگانه دستگیریش نه جز رحمت یزدانی بی‌گناهی شده همواره برو دشمن ترک و تازی و عراقی و خراسانی بهنه جویان و جزین هیچ بهانه نه که تو بد مذهبی و دشمن یارانی چه سخن گویم من با سپه دیوان؟ نه مرا داد خداوند سلیمانی پیش نایند همی هیچ مگر کز دور بانگ دارند همی چون سگ کهدانی از چنین خصم یکی دشت نیندیشم به گه حجت، یارب تو همی دانی لیکن از عقل روا نیست که از دیوان خویشتن را نکند مرد نگه‌بانی مرد هشیار سخن‌دان چه سخن گوید با گروهی همه چون غول بیابانی؟ که بود حجت بیهوده سوی جاهل پیش گوساله نشاید که قران‌خوانی نکند با سفها مرد سخن ضایع نان جو را که دهد زیرهٔ کرمانی؟ آن همی گوید امروز مرا بد دین که بجز نام نداند ز مسلمانی ای نهاده بر سر اندر کله دعوی جانت پنهان شده در قرطه نادانی به که باید گرویدن زپس ازاحمد؟ چیست نزد تو برین حجت‌برهانی؟ تو چه دانی که بود آنکه خر لنگت تو همی براثر استر او رانی؟ چون تو بدبخت فضولی نه چو گمراهان انده جهل خوری و غم حیرانی سخت بی پشت بوند و ضعفا قومی که تو پشت و سپه و قوت ایشانی چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت دیگران را چه دهی خیره گریبانی؟ گر کسی دیبا پوشد تو چرا نازی چو خود اندر سلب ژنده و خلقانی؟ بر تن خویش تو را قرطه کرباسی به چو بر خالت دیبای سپاهانی فضل یاران نکند سود تو را فردا چو پدید آید آن قوت پنهانی هیچ از آن فضل ندادند تو را بهری یا سزاوار ندیدندت و ارزانی پیش من چون بنجنبدت زبان هرگز؟ خیره پیش ضعفا ریش همی لانی خرداومند سخن‌دان به‌تو برخندد چو مر آن بی‌خردان را تو بگریانی گر تو را یاران زهاد وبزرگان‌اند چون تو بر سیرت وبر سنت دیوانی؟ سیرت راه‌زنان داری لیکن تو جز که بستان و زر و ضیعت نستانی روز با روزه و با ناله و تسبیحی شب با مطرب و با باده ریحانی باده پخته حلال است به نزد تو که تو بر مذهب بو یوسف و نعمانی کتب حیلت چون آب ز بر داری مفتی بلخ‌و نیشابور و هری زانی بر کسی چون ز قضا سخت شود بندی تو مر آن را به یکی نکته بگردانی با چنین حکم مخالف که همی بینی تو فرومایه پدرزاده شیطانی تا به گفتاری پربار یکی نخلی چون به فعل آئی پرخار مغیلانی من از استاد تو دیو و ز تو بیزارم گفتم اینک سخن کوته و پایانی روی زی حضرت آل نبی آوردم تا بدادند مرا نعمت دوجهانی اگر او خانه و از اهل جدا ماندم جفت گشته‌ستم با حکمت لقمانی پیش داعی من امروز چو افسانه است حکمت ثابت بن قرهٔ حرانی داغ مستنصر بالله نهاده‌ستم بر برو سینه و بر پهنهٔ پیشانی آن خداوند که صد شکر کند قیصر گر به باب الذهب آردش به دربانی فضل دارد چو فلک بر زمی از فخرش سنگ درگاهش بر لعل بدخشانی میرزاده است و ملک زاده به درگاهش بسی از رازی وز خانه و سامانی که بدان حضرت جدان و نیاکان‌شان پیش ازین آمده بودند به مهمانی این چنین احسان بر خلق کرا باشد جز کسی را که ندارد ز جهان ثانی؟ ای به ترکیب شریف تو شده حاصل غرض ایزدی از عالم جسمانی نور از اقبال و ز سلطان تو می‌جوید چون بتابد ز شرف کوکب سرطانی آنکه عاصی شد مر جد تو آدم را چون تو را دید بسی خورد پشیمانی گر بدو بنگری امروز یکی لحظت طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی گیتی امید به اقبال تو می‌دارد که ازو گرد به شمشیر بیوشانی چو بدو بنگری آنگاه به صلح آید این خلاف از همه آفاق و پریشانی چو به بغداد فروآئی پیش آرد دیو عباسی فرزند به قربانی سنگ یمگان دره زی من رهی طاعت فضلها دارد بر لولوی عمانی نعمت عالم باقی چو مرا دادی چه براندیشم ازاین بی مزهٔ فانی؟
  • ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید بگذر ای باد دل‌افروز خراسانی بر یکی مانده به یمگان دره زندانی اندر این تنگی بی‌راحت بنشسته خالی از نعمت وز ضیعت و دهقانی برده این چرخ جفا پیشه به بیدادی از دلش راحت وز تنش تن آسانی دل پراندوه‌تر از نار پر از دانه تن گدازنده‌تر از نال زمستانی داده آن صورت و آن هیکل آبادان روی زی زشتی و آشفتن و ویرانی گشته چون برگ خزانی ز غم غربت آن رخ روشن چون لالهٔ نعمانی روی بر تافته زو خویش چو بیگانه دستگیریش نه جز رحمت یزدانی بی‌گناهی شده همواره برو دشمن ترک و تازی و عراقی و خراسانی بهنه جویان و جزین هیچ بهانه نه که تو بد مذهبی و دشمن یارانی چه سخن گویم من با سپه دیوان؟ نه مرا داد خداوند سلیمانی پیش نایند همی هیچ مگر کز دور بانگ دارند همی چون سگ کهدانی از چنین خصم یکی دشت نیندیشم به گه حجت، یارب تو همی دانی لیکن از عقل روا نیست که از دیوان خویشتن ر ا نکند مرد نگه‌بانی مرد هشیار سخن‌دان چه سخن گوید با گروهی همه چون غول بیابانی؟ که بود حجت بیهوده سوی جاهل پیش گوساله نشاید که قران‌خوانی نکند با سفها مرد سخن ضایع نان جو را که دهد زیرهٔ کرمانی؟ آن همی گوید امروز مرا بد دین که بجز نام نداند ز مسلمانی ای نهاده بر سر اندر کله دعوی جانت پنهان شده در قرطه نادانی به که باید گرویدن زپس ازاحمد؟ چیست نزد تو برین حجت‌برهانی؟ تو چه دانی که بود آنکه خر لنگت تو همی براثر استر او رانی؟ چون تو بدبخت فضولی نه چو گمراهان انده جهل خوری و غم حیرانی سخت بی پشت بوند و ضعفا قومی که تو پشت و سپه و قوت ایشانی چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت دیگران را چه دهی خیره گریبانی؟ گر کسی دیبا پوشد تو چرا نازی چو خود اندر سلب ژنده و خلقانی؟ بر تن خویش تو را قرطه کرباسی به چو بر خالت دیبای سپاهانی فضل یاران نکند سود تو را فردا چو پدید آید آن قوت پنهانی هیچ از آن فضل ندادند تو را بهری یا سزاوار ندیدندت و ارزانی پیش من چون بنجنبدت زبان هرگز؟ خیره پیش ضعفا ریش همی لانی خرداومند سخن‌دان به‌تو برخندد چو مر آن بی‌خردان را تو بگریانی گر تو را یاران زهاد وبزرگان‌اند چون تو بر سیرت وبر سنت دیوانی؟ سیرت راه‌زنان داری لیکن تو جز که بستان و زر و ضیعت نستانی روز با روزه و با ناله و تسبیحی شب با مطرب و با باده ریحانی باده پخته حلال است به نزد تو که تو بر مذهب بو یوسف و نعمانی کتب حیلت چون آب ز بر داری مفتی بلخ‌و نیشابور و هری زانی بر کسی چون ز قضا سخت شود بندی تو مر آن را به یکی نکته بگردانی با چنین حکم مخالف که همی بینی تو فرومایه پدرزاده شیطانی تا به گفتاری پربار یکی نخلی چون به فعل آئی پرخار مغیلانی من از استاد تو دیو و ز تو بیزارم گفتم اینک سخن کوته و پایانی روی زی حضرت آل نبی آوردم تا بدادند مرا نعمت دوجهانی اگر او خانه و از اهل جدا ماندم جفت گشته‌ستم با حکمت لقمانی پیش داعی من امروز چو افسانه است حکمت ثابت بن قرهٔ حرانی داغ مستنصر بالله نهاده‌ستم بر برو سینه و بر پهنهٔ پیشانی آن خداوند که صد شکر کند قیصر گر به باب الذهب آردش به دربانی فضل دارد چو فلک بر زمی از فخرش سنگ درگاهش بر لعل بدخشانی میرزاده است و ملک زاده به درگاهش بسی از رازی وز خانه و سامانی که بدان حضرت جدان و نیاکان‌شان پیش ازین آمده بودند به مهمانی این چنین احسان بر خلق کرا باشد جز کسی را که ندارد ز جهان ثانی؟ ای به ترکیب شریف تو شده حاصل غرض ایزدی از عالم جسمانی نور از اقبال و ز سلطان تو می‌جوید چون بتابد ز شرف کوکب سرطانی آنکه عاصی شد مر جد تو آدم را چون تو را دید بسی خورد پشیمانی گر بدو بنگری امروز یکی لحظت طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی گیتی امید به اقبال تو می‌دارد که ازو گرد به شمشیر بیوشانی چو بدو بنگری آنگاه به صلح آید این خلاف از همه آفاق و پریشانی چو به بغداد فروآئی پیش آرد دیو عباسی فرزند به قربانی سنگ یمگان دره زی من رهی طاعت فضلها دارد بر لولوی عمانی نعمت عالم باقی چو مرا دادی چه براندیشم ازاین بی مزهٔ فانی؟
  • خیز تاخرقه صوفی به خرابات بريم /شطح وطامات به بازار خرافات بریم کوردل ومنافق خود بدبخت شان هستید واز بی اصل و نسب بودن وفقرفرهنگی خود دزدی نام ونشان ومیراث اسماعیلیان میکنیدواقعا برایتان باید متاسف بود که با ادعای های بی اساستان وتنها به پشتوانه جند زن خشتک نشسته از ایل وتبارتان خودتان را اینگونه ضایع میکنید خدایااینان همان قاتلان حسین تواند در کربلا که پیشانی هایشان از بس سربر مهر ساییده بودند پینه بسته بود وادعای مسلمانی میکردند وخون عزیز ترین اولاد پیغمبررا برای ریختن حلال میدانستند وغارت اموال ودست درازی به زن وفرزند حسین (ع را جایز افسوس براینهمه جهل وکوردلی
  • شما که ادعای مسلمانی میکنی به خشتک زنان چیکار داری.خشتک خواهر و مادرت را ارزانی میکنی
  • احمق بی شعور ملحد کثافت واقعا برات متاسفم که اسماعیلیان را آدم حساب کردی اینها آدم نیستند کثافت بالفطره اند.کسی که خواهر ومادرخودرا مثل سک کثیف به این آن می بخشد مگر آدم است نه بوزینه به خدا شرف دارد به خدا این حیوان نجیب لا اقل ازشما بیشتر ازخانواده ی خود مواظبت میکند جالب اینجاست که خود را شیعه حساب میکنی به خدا شیطان پرستان به اندازه شما کثافت نیستند ملحد کثافت شتر کثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثاااااااااااااااااااااااااااااااافففففففففففففففففففففتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
  • مطالب شما خيلي خوب هست مرسي از شما كه نوسته ايد
  • آقای به اصطلاح متنفر واقعا اسمی شایسته واسه خودت انتخاب کردی.همه ی اون صفات شایسته ی خانواده و خواهر ومادرت می باشد تو یه حرومزاده هستی واین اعمال ناصواب در میان خانواده ات رایج است ما با همکیشان خود خواهر وبرادر روحانی هستیم ای نادان.متاسفم واسه این همه حماقت وبی شعوری تو در قرن بیست ویکم
  • . آقای متنفر اگر جایی میسوزه نشادر بیارم واست.ای نجیب زاده که از نوشته هات پیداست مواظب خواهر و مادرت باش واست داداش نامشروع یا خواهر نامشروع نیارن تو مواظب خودت هم باش که ایدز نگیری با اون همه دادن .
  • درود بر شما در شعر محمود علی مسکی داعی اسماعیلی که در قرن 11 قمری می زیسته اومده است که به ماهوسک نعمت الله است به دین حق ورا راه است...
  • ممنون رحیم عزیز
  • همه نظرات
  •  35 کیلومتر
  •  155 کیلومتر
  •  369 کیلومتر
  •  386 کیلومتر
  •  522 کیلومتر
  •  564 کیلومتر
  •  760 کیلومتر
  •  805 کیلومتر
  •  933 کیلومتر
  •  985 کیلومتر
این عنوان آخرین بار تغییر یافته در 13 سال پیش