لیلان
Iran /
Azarbayejan-e Gharbi /
Miandoab /
World
/ Iran
/ Azarbayejan-e Gharbi
/ Miandoab
, 12 کیلومتر از مرکز (مياندوآب)
جهان / ایران / استان آذربایجان شرقی
اكثر روستاهاي بخش در در اطراف رودخانهي ليلانچاي واقع شدهاند. مركز بخش، شهر تاريخي ليلان ميباشد. تنها رود مهم اين بخش ليلانچاي نام دارد كه از ارتفاعات جنوبي كوهستان سهند سرچشمه گرفته و در نزديكي پل جديد شهرستان مياندوآب به رودخانه زرينه رود (جغاتو) ميپيوندد. آبدهي ليلانچاي در سال، 55/63 ميليون متر مكعب است.
موقعيت جغرافيايي و اجتماعي شهر ليلان:
شهر ليلان با جمعيت قريب ده هزار نفر با طول جغرافيايي 46 درجه و 12 دقيقه و عرض جغرافيايي 37 درجه و ارتفاع 1315 متر از سطح دريا به عنوان مركز بخش ليلان در قسمت سفلاي رودخانه ليلانچاي و منتهي اليه جنوب آذربايجانشرقي هم مرز با آذربايجانغربي و به فاصله 160 كيلومتري از تبريز واقع است. فاصله اين شهر تا جاده اصلي مياندوآب- تبريز 6 كيلومتر ميباشد.
ليلان در سال 1374به مركز بخش و در سال 1376 با تأسيس شهرداري به نقطه شهري تبديل گرديد.اين شهر داراي پنج مسجد محلي و يك مسجد جامع و پنج حسينيه ميباشد و 100% مردم آن داراي مذهب شيعه و علاقمند به اهل بيت عليهالسلام ميباشند و به زبان تركي آذربايجاني صحبت ميكنند. به لحاظ فرهنگي مردم ليلان با توجه به پيشينه تاريخي از غناي فرهنگي برخورد هستند.در سالهاي اخير تعداددانشجويان (دختر- پسر) كه در مقطع كارشناسي و بالاتر تحصيل ميكنند افزايش چشمگيري يافته و نويد خوبي از نظر توسعه انساني فرهنگي است اكثر ساكنان ليلان بديلي داشتن خاك مرغوب آب و هواي مناسب به شغل باغداري انگور و كشاورزي مشغولند. اين شهر از نظر توليد محصول انگور و كشمش به همراه شهرستان ملكان مقام ممتازي را در كشور داراست. علاوه بر شغل باغداري برخي از مردم اين شهر در اقصي نقاط كشور به شغل پيمانكاري و خدمات ساختماني مشغولند و مهارت خاصي در اين زمينه دارند. از نظر آبوهوا، ليلان داراي آب و هواي سرد كوهستاني است ولي نسبت به اكثر مناطق استان معتدلتر ميباشد.
اين منطقه از بادهاي غربي و مديترانهاي تأثير ميپذيرد. از بادهاي محلي ميتوان به باد سفيد (آق يل) باد دريا (دريا يلي) بادمه (مه يلي) و باد بزكش (گچي قران يلي) اشاره كرد كه در فصول مختلف ميوزند.
كوه كم ارتفاع، تاريخي و مقدس بابا گرگر يا (بابا گل گل) در قسمت جنوب شرقي ليلان در كنار ليلانچاي قرار گرفته است. كوه منحصر به فرد باباگرگر پتانسيل بسيار بالايي براي تبديل شدن به يك منطقه قوي تفريحي و زيارتي را دارد.
پيشينه تاريخي ليلان:
منطقه ليلان از گذشتههاي دور، به دو علت عمده جغرافيايي حائز اهميت بوده است و روابط متقابل انسان و محيط در بستر جغرافيا، تاريخ كهني را در اين منطقه رقم زده است:
الف- از نظر طبيعي كشاورزي با توجه به وجود مواد آبرفتي و رسوبات جلگه حاصلخيز ليلان چاي، نزولات جوي مناسب و آبوهواي مساعد، كه نسبت به ديگر نقاط آذربايجان هواي معتدلتري دارد و دريافت آب كافي از طريق رودخانه ليلانچاي زمينه مناسبي را جهت جذب گروههاي انساني و توسعه كشاورزي فراهم كرده است.
ب- از نظر موقعيت ارتباطي، جلگه ليلان در ميان دو مانع طبيعي قرار دارد كه درياچه اروميه از طرف غرب و منطقه كوهستاني از طرف شرق آنرا احاطه كرده است و به دليل دشوار بودن عبور و مرور از اين دو منطقه شهر ليلان در مسير راه ارتباطي شمال و جنوب آذربايجان و غرب كشور قرار گرفته، حتي به احتمال قوي در مسير فرعي جاده ابريشم واقع شده بود.
پل تاريخي قرمزي كور پي بر روي رودخانه ليلان چاي دليل بر اين مدعاست آقاي ولفرام كلايس با ستانشاس شهير آلماني نيز در مقالهاي كه به زبان آلماني انتشار يافته بر اين امر اشاره نموده و چنين مينويسد «ليلان روستايي بزرگ در شمال شرقي مياندوآب (حدود 10 كيلومتر فاصله هوايي) كه امروزه از طريق جادهاي مدرن مستقيماً به جاده اصلي مياندوآب به مراغه و تبريز متصل ميشود، تا پيش از جاده امروزين، بر سر جادهاي كاروان رو قرار داشته است كه از تبريز شروع شده، از آذرشهر، بناب، شاهيندژ، تكاب و بيجار گذشته و به همدان ميرسيده است.
اين دو عامل مذكور موجب شده كه منطقه ليلان از ديرباز و هزاران سال قبل مورد توجه جمعيتهاي انساني، اقوام و حكومتهاي گوناگون قرار بگيرد و تمدنهاي باشكوهي در اين منطقه شكل بگيرد.
وجود آثار و تپههاي باستاني فراوان از قبيل قلعه بختك، الله قلي تپهسي (با قدمت شش هزار سال)، چمن تپهسي، قره تپه و تپههاي باستاني شيرين كند، تازه كند حوريلر، آريا درهسي، قربان كندي، كوه بابا گرگر، تندره سرداغي در جين قره، پل قديمي ليلانچاي و دهها اثر ديگر مبين همين مساله است.
در اينجا سعي ميكنيم به برخي اقوام، تمدنها و دورههايي كه در آذربايجان بويژه در قسمت جنوب و جنوب شرقي درياچه اروميه سكونت و يا حاكميت داشتهاند و به نوعي به تاريخ منطقه مرتبطاند، در دوره پيش از اسلام و پس از اسلام اشاره خيلي مختصر داشته و در اثناي آنها به تاريخ ليلان بپردازيم.
الف- دوره پيش از اسلام
قبايل اوليه (لولوبي- قوتي- ماننا)
زمانهاي قديم در سرزمين آذربايجان قبايل مختلفي زندگي ميكردند دو تا سه هزار سال قبل از ميلاد در قسمت جنوبي آذربايجان طايفههاي لوللوبيك و قوتي ميزيستند. قوتيها و لولوبيها را قديميترين ساكنان سرزمين ماد دانستهاند. عدهاي هم آنها را از اقوام پروترك ساكن آراتتا پيش ار تشكيل دولت ماد در آذربايجان كنوني دانستهاند با اينحال اطلاعات خيلي جزئي از زندگي و تمدن آنها در دست است كه نشان ميدهد اين اقوام در شرق، جنوب و تا حدودي غرب درياچه اروميه امروزي ساكن بودند.
بعد از لولوبيان و قوتيان، قوم ديگري بنام (ماننا manna) در ناحيه زاموآ در جنوب درياچه اروميه مسكن گزيدند و دولت بزرگي را در مغرب ايران امروزي بشكيل دادند. اينان گويا با لولوبيها و هوريها قرابت داشتند. در اوايل هزاره پيش از ميلاد، طايفه (مانا) از درياچه اروميه تا جنوب و شرق آذربايجان را فراگرفته بود و اقامتگاه آنها (ماناليا) ناميده ميشد.
در شناخت اهميت تمدن ماننا همين بس كه اكثر محققان بر اين باورند كه تمدن ماد يعني شناختهشدهترين تمدن باستاني ايران از آن منشا گرفته و در واقع شالوده پادشاهي ماد و فرهنگ و تمدن آنها توسط اقوام ماننا شكل گرفته است.
دياكونوف در اين باره مينويسد: (مسلماً مانناي پيشين (آذربايجان ايران) مركز اقتصادي و فرهنگي پادشاهي ماد بوده اين ناحيه از ديگر نواحي از لحاظ اقتصادي پر رونقتر بوده و در آن ثروتمندترين كشتزارها و تاكستانها و بيشهها وجود داشت) نقشههاي تاريخي نشان ميدهد كه بخشي از محل سكونت اقوام لولوبي و ماننا با محل فعلي ليلان مطابقت دارد و احتمالاً يكي از مراكز اين اقوام و اتحاديههاي قبايلي، اين منطقه بوده باشد.
اورارتو:
كشوري كه در حدود سدهي نهم ق. م. در شرق آناتولي و در اطراف درياچه وان از اتحاديههاي طايفهاي پديد آمد، در زبان آشوري اوراتو و در 400 كتيبه بجا مانده اورارتويي (بي آي نيلي) ناميده ميشده است. هسته مركزي اين دولت همانگونه كه گذشت در اطراف درياچه وان قرار داشته و پايتخت آن، توشپا، در محل شهر وان فعلي بوده است. قلمرو اين دولت در زمانهاي اوج قدرتش تا درياچه سوان (گوگچه گول) در ارمنستان شوروي، حوزههاي رود دجله و بخش علياي فرات در جنوب و درياچه اروميه و حتي كوه سهند و زماني تا نزديكيهاي كرانههاي غربي خزر در مشرق گسترش داشته، و به عبارت ديگر بخش اعظم آذربايجان ايران را در برگرفته است.
نقشه تاريخي و ريتون مشكوفه از ليلان مربوط به دوران اورارتوها نشان ميدهد كه ليلان يكي از جايگاههاي اورارتوها بوده است براي روشن شدن مطلب در اينجا به گزارشي از هيات باستانشناسي آلمان كه در سال 1971 ميلادي (ارديبهشت 1350) از شهر ليلان تهيه كردهاند اشاره ميكنيم:
«... در اينجا بايد به مكشوفه فوقالعاده جالبي اشاره كنيم كه در ليلان واقع در شمال شرقي مياندوآب به دست آمده است. اين قطعه ظرفي است رنگآميزي شده به شكل حيوان به طول 20 و ارتفاع 15 سانتيمتر، متأسفانه ممكن نشد ابعاد دقيقتري از اين ظرف تهيه گردد ولي دو عكس از آن گرفته شد. طي ديداري كه در دوازدهم مه 1971 از ده ليلان بعمل آمد ضمن بررسي چند پايه ستون در مسجد محل به فروشندهي ده برخورديم كه اين ظرف را همراه چند سكه ساساني و كاشي نقش برجستهاي با كتبهاي به دور آن به ما عرضه كرد قيمت اين ظرف آنقدر گزاف بود كه معاملهاي صورت نگرفت، ولي دست كم توانستيم دستمال بر روي ميز دكان پهن كرده و عكسي از آن بگيريم. حال بايد در انتظار بود. كه اين شيء زماني در بازار عتيقهفروشي ظاهر شود. به همين علت در اينجا به توصيف آن ميپردازيم.
طبق اطلاعات فروشنده، منشا اين ظرف يا از قبري است كه در پاي كوههاي جنوب شرقي ليلان واقع است يا اينكه، آن را از آبادي قديم ليلان به دست آوردهاند چنين به نظر ميرسد كه امكان اولي به واقعيت نزديكتر باشد. رنگ اصلي ظرف زرد و روشن متمايل به قهوهاي است. بعلاوه رنگ قرمزي هم كه محدود به نوارهاي سياه در آن زدهاند. دست راست شير شكسته است و دست چپش آسيب ديده ولي سر آن بطور كامل مانده است. قسمتهايي از لبه بالاي ظرف از بين رفته ولي نه آنطور كه شكل اصلي آن قابل تصور نباشد.
شكي نيست كه اين ظرف را از اطراف ليلان بدست آوردهاند چه بعيد بنظر ميرسد كه عتيقه را از راه دور براي دكان دار ده ليلان آورده باشند. از طرف ديگر بهاي گزافي كه براي ظرف مطالبه ميشد تعجبآور است ميـوان گمان برد كه اشياء ارزشمند ديگري نيز توسط دكاندار معاملهگر ليلان فروخته شده باشد.
اين ظرف از نظر سبك به هنرآور آتويي بسيار نزديك است شكل سرشير به مجسمههاي برنزي و عاجي سرشير كه از «آلتين تپه» و «پات نوس» به دست آمده ميماند. نحوه رنگآميزي ظرفها يا قرمزي كه به نوارهاي سياه محدود شده به شيوه رنگآميزي اورآرتويي ظرفهاي پات ئوس شبيه است. اين سبك رنگآميزي را در مشربهاي به شكل شاخ كه در اطراف ماكو بدست آمده است و احتمالاً متعلق به دوران اورآرتويي و قرن هشتم پيش از ميلاد مسيح است ميبينيم. بين اين ظرف و مجسمهةاي سرشير هخامنشي نظير آنچه در همدان يافت شده است شباهتي ديده ميشود. بخصوص اگر زبان شير را كه تا زير فك به پايين آويخته است درنظر بگيريم، ولي باتوجه به سبك رنگآميزي عتيقه ليلاني ميتوان آن را به احتمال بيشتري به دوران اورآرتويي و يا محدوده هنري ديگري نزديك به آن متعلق دانست. مشربهاي كه بطرزي بيقواره در دنباله سرشير ساخته شده است با مشربهاي شاخ مانند هخامنشي كه تكامل يافتهتر و ظريفتر است مغايرت دارد.»
جايگاه شهر شيز (گنزك يا گنجك)
در زمان هخامنشيان، آذربايجان يكي از ايالتهاي مهم به شمار ميرفت. به نظر اكثر تاريخنويسان، تاريخ آذربايجان به عنوان يك واحد سياسي و ناحيه مشخص از هنگام دعوي استقلال «آتروپات» و تشكيل دولت آتروپاتيان كه مقارن است با برافتادن دولت هخامنشي و بوجود آمدن حكومت اسكندر و جانشينان آن، آغاز مي گردد. و آذربايجان در طول 23 قرن مراحل مختلفي را از استقلال و نيمه استقلال و تابعيت دولت مركزي به عنوان ايالتي جداگانه گذرانده است.
سلوكيان با آن كه بر غالب ايالات هخامنشي و از آن جمله ماد بزرگ مسلط شده بودند به رغم تلاشهاي خود هرگز نتوانستند آتروپاتن را ضميمه قلمرو خود كنند.
دولت و مردم آتروپاتن در تمام دوران حكومت سلوكيان با چنگ و دندان از استقلال خود دفاع كردند و به هر قيمتي بود راه را بر استيلاي بيگانه بستند.
آذربايجان در فارسي ميانه «آتورپاتكان» در آثار كهن فارسي «آذربادگان» يا آذربايگان» در فارسي كنوني «آذربايجان» در يوناني «آتروپاتنه» و يوناني بيزانسي «آذر بيگانون» در ارمني «آتراپاتاكان» و در سرياني «آذربايغان» نام داشته است. اين ايالت به نام سردار اتورپات (كسي كه آتش، نگهبان اوست) خوانده شده است. او در زمان حمله اسكندر به ايران استقلال خويش را اعلام كرد (328 ق. م) و بدين سان سرزمين خود يعني ماد صغير را در گوشه شمال غربي كشوري كه سپس ايران گرديد محفوظ داشت. استرابون جغرافيانويس يوناني (كه در سال 20 ميلادي در گذشته) معتقد است «بعد از غلبه اسكندر مقدوني به ايران سرداري بنام آتورپات در آذربايجان بپاخاست و نگذاشت آن سرزمين به تصرف يونانيان درآيد از آن زمان به بعد آن محل به نام او، آتورپاتگان خوانده شد. وي از طرف مردم آن سرزمين به پادشاهي انتخاب شد و آن ناحيه را مستقل گردانيد بعد از تأسيس دولت سلوكي نيز در سلطنت آذربايجان باقي ماند و مانع از اين شد كه آداب و رسوم و تمدن يوناني در آذربايجان نفوذكند. آذربايجان در اين زمان پناهگاه زرتشتيان و تكيهگاه ايرانيت در مقابل يونانيت گرديد». در مورد محل حكومت سردار آتورپات مورخان به مكاني به نامهاي «كازاكا» يا «گنزك» يا «گنجك» و شيز اشاره كردهاند كه با محل ليلان كنوني مطابقت دارد. چنانكه بهروز خاماچي در فرهنگ جغرافياي آذربايجان شرقي ص 22 مينويسد «آتروپات كه به پادشاهي رسيده بود با شجاعت و شهامت سرزمين را مستقل ساخت» و در ادامه مينويسد: آتروپاتنا در داخل خاك جنوبي آذربايجان قرار داشت و سر حدات شمالي آن به رود ارس منتهي ميگشت.
اقامتگاه حاكمان آتروپات، شهر «كازاكا» بود كه در سواحل شرقي درياچه اروميه قرار گرفته بود و بعدها بنام «گنزك» معروف شد. وي همچنين مينويسد «در دوره ساساني معمولاً يكي از مرزبانان را به حكومت آذربايجان ميگماردند. در اواخر آن دور آذربايجان به خاندان فرخ هرمزد تعلق داشت. پايتخت آذربايجان «شيز» يا «گنزك» بود كه مطابق با ويرانههاي ليلان در جنوب شرقي درياچه اورميه، معبد بزرگ دين زرتشت در «كازاكا» (گنزك) واقع بود هنگاميكه پادشاهان ساساني ميخواستند بر تخت سلطنت بنشينند ميبايستي براي زيارت پياده به اين محل بروند. در زمينهاي اختصاصي اين معبد حدود ده هزار نفر به كار كشاورزي مشغول بودند.»
البته در تعيين محل گنزك يا «شيزن در بين دانشمندان اختلافنظر وجود دارد و در كتب تاريخي، مكانهاي مختلفي را محل شهر شيز گفتهاند اما بيش از هر جائي ديگر مورخان به دو مكان اشاره دارند. عدهاي از جمله مسعربن مهلهل، آنرا در تخت سليمان نزديك شهر تكاب ميدانند و عده ديگري از دانشمندان محل آنرا در ليلان كنوني ميدانند.
مينورسكي در مقالهاي تحت عنوان «لشكركشيهاي روم و بيزانس در آتروپاتن» در سال 1944 م. به زبان انگليسي ارائه داده براي اينكه اثبات بكند محل شهر مستحكم «فراآتا» يا «فراسپا» مراغه امروزي است دلايلي ميآورد كه دو مورد آن به اين شرح است:
1- موقعيت ممتاز جغرافيايي و نظامي مراغه و نزديك بودن آنجا به ليلان
2- همچنانكه مراغه مدتها اقامتگاه تابستاني حكام و فرماندهان عرب و نيز ايلخانان مغول بوده، احتمال دارد كه در سده اول پيش از ميلاد نيز پايتخت تابستاني آتروپاتيان بوده باشد و آنان به مانند ايلخانان كه زمستان را در دشتهاي جغاتو واقع در همسايگي ليلان ميگذراندند- در زمستان به گنزك (ليلان) كه نسبت به مراغه گرمسيرتر است نقل مكان ميكردهاند.
اين دو دليل مينورسكي، روشن ميكند كه ايشان گنزك را ليلان ميدانستند آقاي ولفرام گلايس نيز در مقاله خود كه پيشتر به آن اشاره شد نظر مينورسكي را تأييد كرده و چنين مينويسد «با ملاحظه سفالهاي بدست آمده از تأسيسات حصار (قلعه بختك) و باتوجه به بررسي برجهاي پيش نشسته، اين احتمال بيشتر ميشود كه تأسيسات منشاء پيش از تاريخي ندارد. در واقع نميتواند اورارتوئي يا هخامنشي باشد بلكه در حقيقت بدواً در دوره پارت- ساساني بوجود آمده است بدين ترتيب به نظر ميرسد تطبيق ليلان به گنزاكا (Ganzaka) يا كازاكا توسط مينورسكي تاكنون مستدلتر است. »
اين خردابه مينويسد «شهر شيز در شش فرسخي جنوب مراغه قرار داشته است (هر فرسخ تقريباً شش كيلومتر است يعني 36 كيلومتر ميشود و ليلان نيز تقريباً در 36 كيلومتري جنوب شهر مراغه قرار دارد.)
ماركوارت خاورشناس شهير آلماني نيز در وصف گنجك يا الشيز (شيز) چنين آورده است «اما گنجك يا الشيز بنا به آنچه در سياحت نامهها نوشته شده بايد در پيرامون درياچه اورميه در سر راه مراغه- تبريز به نزديكي ليلان باشد. باز ماركوات در نامه پهلوي «شهرستانهاي ايران» جاي آذر گشسب را در ليلان كنوني ياد كرده است» و اشاره شده كه به نزديكي آذر گشسب چشمه نفتي بوده كه آتشكدهي آذرگشسب هماره از آن روشن بوده است.
اهميت شهر شيز به عنوان يكي از شهرهاي مهم آذربايجان در دوره پيش از اسلام باعث شده كه تعيين محل دقيق آن يكي از مسائل مهمي باشد كه ذهن پژوهشگران را به خود مشغول سازد. بطوريكه برخي از آنها چند بار نظر خود را در خصوص محل آن تغيير دادهاند.در كتاب آذربايجان در سير تاريخ ايران در مود نظر ابراهم پورداود درخصوص شهر شيز و آذر گشسب از قول خود پورداود چنين آمده است: «نگارنده را پس از چندي كه دانشمندان (چون) راولنسن و جكسن و يوسني را پيروي نموده ، آذرگشسب را در يمان خرابههاي معروف به تخت سليمان حاليه ميپنداشتهام، ترديدي روي داد، به استاد ماركوارت متوسل شدهام، ايشان به نگارنده نوشتهاند: گنجك يا الشيز اقامتگاه تابستاني خسروپرويز، اما اقامتگاه زمستاني شهرياران سابق اتروپات بود. اقامتگاه تابستاني اين شهر ياران اخير موسوم بوده به فراذه اسپ (فراآسپا)، يعني اسب خيز كه در كوهي واقع بوده و امروزه اين محل تخت سليمان ناميده ميشود، برخلاف گنجك يا الشيز بنابه آن چه در سياختنامهها مندرج است، بايد در نواحي درياچهي اروميه، در سر راه مراغه و تبريز در نزديك ليلان باشد... در برلين (پايتخت آملان) با دانشمند نامور ماركوارت، كه در چهارم فوريه 1930 م. درگذشت، درباره آتشكده آذرگشسب صحبت داشتم، ايشان ديگر به عقيده پيشين خود باقي نبودند،آذر گشسب را در بالاي كوه تخت سليمان كنوني نميدانستند؛ بلكه آنرا در پيرامون درياچه اروميه در سر راه مراغه و تبريز در نزديك ليلان ميدانستند» به نظر ميرسد زماني ميتوان در مورد محل شهر شيز اظهار نظر قطعي نمود كه هر دو مكان يا مكانهاي ديگري كه احتمال داده ميشوند مورد ارزيابي و بررسي شوند و تحقيقات لازم در آنها انجام پذيرد.
البته در مورد شهر شيز نظر سومي نيز وجود دارد. كه معتقدند شيز اصلي در ليلان بوده، بعدها انوشيروان آنرا به تخت سليمان منتقل كرده است. دكتر عزيزاله بيان در كتاب خود بعد از اشاره به محل ليلان در جنوب مراغه و 14 كيلومتري جنوب شرقي درياچه اروميه بعنوان پايتخت زمستاني آذربايجان كه به نام گنزك و ارامنه آنرا گندزك و اعراب كزنا يا جنزه ميناميدند، مينويسد: «... انوشيروان آتشكده و خزائن را از شيز اصلي به محل ديگري كه در منابع و مأخذ اسلامي بنام البركه ضبط شده است منتقل گردانيد و اين محل به شير معروف شد كه با تخت سليمان حاليه تطبيق ميكند.»
استاد خاماچي نيز به مسأله انتقال شيز اشاره كرده و مينويسد: شيز آتشكده مشهوري داشت كه شاهان ساساني به هنگام رسيدن به سلطنت، با پاي پياده به زيارت آن ميرفتند. بعدها اين آتشكده به قلعهي اشكاني «بت ارمائيس» (يا تخت سليمان كنوني، بت آرمائيس) كه كمتر قابل دسترسي بود منتقل گرديد.
دوره اشكانيان
اشكانيان را از نظر مدت زمامداري طولانيترين، از نظر سياسي، دموكراتترين، از نظر مذهبي پلوراليستترين و حتي از ديدگاه اجتماعي ليبرالترين سلسله باستاني ايران دانستهاند بنابه نوشته مورخان از سه دولت بزرگ ايران باستان يعني هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان، دولت اشكاني اين افتخار را براي هميشه به خود اختصاص داده است كه ايران را از وجود اجانب پاك كرد و در پايان نيز در عرصه سياسي و نظامي مغلوب هيچ قوم مهاجم خارجي نگرديد و عرصه اين خاك مقدس را با زور و ستم و نابرابري مهياي سم ستوران نساخت. اشكانيان در حدود 480 سال در ايران حكومت كردند اما متأسفانه به دليل سياستهاي ضد پارتي ساسانيان اكثر آثار فرهنگ و تمدن پارتي بوسيله ساسانيان محو و نابود شده است.
در اين دوره مهمترين حادثهاي كه در آذربايجان رخ ميدهد حمله آنتونيوس به مركز آتورپاتگان است. خلاصهاي از آن جنگ در كتاب آذربايجان در سير تاريخ ايران چنين آمده است «بعد از شكست كراسوس رومي در سال 53 ق. م بمدت 20 سال حملهاي از جانب روم به سر حدات غربي دولت اشكاني نشد تا آنكه ماركوس آنتونيوس (آنتوني يا آنتوان) مسئول اداره بخش شرقي امپراطوري با يك سپاه صدهزار نفري جرار كه متشكل بود از 60 هزار مرد پياده نظام رومي، 10 هزار سواره نظام اسپانيايي و فرانسوس و 30 هزار جنگاور از اقوام مختلف ديگر كه به تعبير پلوتارك «حتي هنديان ماوراي بلخ را به هراس انداخته و پشت آسيا را به لرزه انداخته بود، روسوي شرق نهاد» به نوشته غلامحسين مقتدر، قوايي كه آنتوان بر جنگ با اشكانيان تجهيز نموده بود بزرگترين قوايي بود كه تا آن تاريخ از طرف يك دشمن خارجي به خاك ايران اعزام ميشد و آتورپاتكان را مورد تهاجم قرارداد هدف تصرف شهر مستحكم «فراآتا» يا «فراسپا» تختگاه شاه آتورپاتگان بود.
لشكريان آنتونيوس شهر را محاصره كردند پس از جنگهاي شديد تن به تن، تپه بزرگي از خاك مقابل ديوار برپا ساخت و با زحمت بسيار و تلفات زياد، كم كم آن را بالا برد، در اينحال نيروهاي كمكي پارتي غافلگيرانه به آنها يورش بردند اين عامل و عوامل ديگر از جمله: گرسنگي و بيماري و حملات پارتيزاني مردم آتورپاتگان كه دلاورانه از ميهن و شرف خويش دفاع ميكردند باعث ناكامي آنتونيوس شد و لشكريان رومي با به جاي گذاشتن تلفات بدون نتيجه باز گشتند. درخصوص آثار مربوط به دوره اشكانيان و پارتيان در ليلان كه وجود تمدن در آن دوره را به اثبات ميرساند به قسمتي از گزارش هيأت باستانشاسان آلمان كه در سال 1971 ميلادي (1350 هـ . ش) از ليلان بازديد داشتهاند؛ اشاره ميكنيم. «كاوشهاي اشكاني و ساساني قريه ليلان واقع در شمال شرقي مياندوآب سه مسجد نوساز دارد. در يكي از آنها كه در سال 1343 هجري (1963 م)بنا شده است دو پايه ستون سنگي در زير شمعهاي چوبي نگهدارنده سقف پنهان شده است . ولي با اين همه ميتوان تشخيص داد كه اينها پايه ستونهاي قديمي بودند كه در اينجا دوباره به كار رفتهاند ... پايه ستونها هنوز قابل رويت بود و ما توانستيم از آنها اندازهگيري كنيم يازده پايه ستون از شانزده پايه ستون سنگي از آثار قديمي بودند بعضي از آنها شكل خام و زمخت و بعضي ديگر به نقشهاي شاخص و شكلهاي ظريف معماري ايران حجاري شدهاند (طرح .1) بعضي از ستونها به شكلهاي اشكاني تراش خوردهاند مثلاً 3 و 4 و 6 كه در ساختمان ستوندار خورهه واقع در 15 كيلومتري جنوب غربي دو دهك و 70 كيلومتري جنوب غربي قم بكار رفته است. اين بنا به معبد خورهه معروف است... معبد سلوكي نيست بلكه قصري است از دوره اشكانيان ... پايه ستونهاي مسجد ليلان نيز كه ذكر آن رفت به همين شكل ساخته شده است ميتوان سه پايه ستون ليلان و شايد نيز چند عدد ديگر از يازده قطعه اندازهگيري شده را براساس شباهتشان با پايه ستونهاي خورهه از دوره اشكانيان دانست.
همچنين در ادامه گزارش آمده است در ده ليلان (اليليان) واقع در 5 كيلومتري شرق خورانك چند قوچ سنگي سر قبر در گورستان نهادهاند. دو نمونه از آنها را اندازهگيري كرديم (طرح. 2) اين دو نمونه نيز از لحاظ شكل ظاهر در رديف قوچهاي سنگي آذربايجان قرار ميگيرند.
ساسانيان و آتشكده آذرگشسب
دولت ساساني با مرگ اردوان پنجم به دست اردشير بابكان در سال 224 م و برافتادن دولت 480 ساله اشكاني و تاجگذاري اردشير بابكان در 226 ميلادي تأسيس گرديد. در سراسر دوران فرمانروايي ساساني كه تا نيمه سده 7 م. ادامه مييابد. آذربايجان جز در چند سال اول حاكميت آن دولت، جزء قلمرو آن بود و يكي از كانونهاي پرتحرك فعاليتهاي مختلف اجتماعي – اقتصادي و سياسي و نظامي به شما رميآمد.
وجود آتشكده آذرگشسب در شيز و نفوذ موبدان و مغان در آذربايجان اين سرزمين را از موقعيت ويژهاي برخوردار كرده بود. از اين دوران (ساسانيان) رويدادهايي در تاريخ ذكر شده كه برخي از آنها را مرور ميكنيم.
خسروپرويز در جواني از تيسفون، پايتخت ساسانيان فرار كرده و در آذرگشسب اقامت داشته است. موبدان، اشراف و بزرگان مخالف سلطنت هرمزد به جهت كم سن و سالي خسرو به آذرگشسب آمده و به وي اطمينان ميدهند كه حمايت كنند تا به تاج و تخت برسد. چون راحت ميتوانستند اراده خويش را به پادشاه جوان تحميل كنند.
جنگي بين خسرو و بهرام چوبين در طرف شرق گنزك روي ميدهد. كه با پيروزي خسرو تمام ميشود و به همين خاطر وي به مدت هفت روز در آذرگشسب به نيايش ميپردازد و هدايايي نيز به اين آتشكده ميبخشد.
خسروپرويز پس از مدتها سلطنت، گرفتار حمله هرقل هراكليوس امپراطور روم به ايران گرديد. خسرو با لشكريان خود عازم آتشكده آذرگشسب در آذربايجان شده و دستور داد يكماه در شيز بيارامند و براي لشكريان آذوقه و تجهيزات جمعآوري كنند. خسرو خود نيز به عبادت و دعا مشغول بود . فردوسي در شاهنامه به همين مناسبت ميگويد.
به يكماه در آذر آبادگان ببودند شاهان و آزادگان
وقتيكه سپاهيان روم به آذربايجان نزديك ميشدند، هراكليوس امپراطور روم باخبر شد كه خسروپرويز با چهل هزار تن سپاهي در گنجك (شيز) چادر زده است. هراكليوس يك راست بدان شهر تاخت، گروهي از اعراب كه مزدورش بودند، و پيشاپيش لشكريان ميرفتند، بر پيشروان سپاه ايران تاختند، و آنها را تارومار كردند. چنان غوغايي برپا نمودند كه خسروپرويز ترسيد،و همان دم با لشكريانش گريخت هراكليوس شهر گنجك را اشغال كرد و آتشكده آذرگشسب را ويران ساخت و سپاهيانش گنج و ثروت اين معبد را به غارت بردند. قبل از ورد دين حنيف اسلام به ايران و آذربايجان اغلب مردم اين منطقه پيرو دين زردشت بودند. برخي از تاريخنويسان زمان ظهور زرتشت را مقارن حكومت مادها ميدانند درخصوص محل تولد زرتشت نيز اختلاف نظر وجود دارد عدهاي او را از طرف شرق ايران (بلخ) و اغلب هم معتقدند زرتشت از آذربايجان و كنار درياچه چيچست (اروميه) بپا خاسته، بعضي كوه سهند را همان كوه اسنوند ميخوانند كه چند بار در اوستا آمده است. ياقوت حموي و زكرياي قزويني نيز محل ظهور زرتشت را شهر شيز ذكر كردهاند .
در آئين زرتشت پيامبر ايران باستان آتش مقدس بود و جد بزرگ ساسانيان نيز كه به عنوان موبد، اداره يكي از آتشكدهها و معبد (آناهيتا) را برعهده داشت. و چنانكه خاندان ساساني خود را روحاني ميدانستند و حتي اردشير حكومت را به پسرش شاپور سپرد و باقي عمر خود را در آتشگاه سپري كرد. به همين خاطر خاندان ساساني موبدان را ارتقاء بخشيدند و در سراسر ايران آتشكدههاي زيادي درست كردند.
از ميان اينها سه آتشكده از بقيه مهمتر بودند.
1- آتشكده آذرگشسب، در آذربايجان مخصوص شاهان و جنگجويان
2- آتشكده آذر فرنبغ، در فارس مخصوص موبدان
3- آتشكده آذر برزين مهر در خراسان مخصوص كشاورزان
بطوريكه مذكور افتاد ساسانيان به آتشكده آذرگشسب اهميت فوقالعاده قايل بودند هنگاميكه آنها به سلطنت و تاج و تخت ميرسيدند با پاي پياده از تيسفون به زيارت اين آتشگاه ميآمدند و هر وقت به مشكلي برخورد ميكردند، و يا به جنگ ميرفتند، دعا و نذر و نياز ميكردند. در تاريخ روايت شده است وقتي هونهاي سفيد (هياتله) در سال 425 ميلادي از جيحون گذشته و به ايران حمله كردند بهرام پنجم (بهرام گور) با قواي خود به طرف آذر گشسب آمده و پس از زيارت، از طريق اردبيل و آمل و مازندران به خراسان رهسپار شد و پس از شكست خاقان هياتله به آذرگشسب آمد و در شيز زيارت نمود.
در اينجا به عنوان نمونه به سه اثر مهم دوره پيش از تاريخ و پس از آن كه در فهرست آثار ملي ايران نيز قرار دارند اشاره مختصري داريم:
1- قلعه بختك
اين قلعه از بزرگترين آثار تاريخي استان آذربايجانشرقي ميباشد. قدمت آن به استناد سند ثبتي سازمان ميراث فرهنگي كشور به دوره پيش از تاريخ، تاريخي و اسلامي ميرسد. قويترين نقل قولي كه در ميان كهنسالان ليلان جاري است اين قلعه را به «بختك» يكي از وزراي انوشيروان پادشاه ساساني منسوب ميسازد. اين بختك احتمالاً پدر بزرگمهر حكيم وزير انوشيروان بايد باشد كه در اين صورت قول بالا را تا حدي تأييد مينمايد . ديوار قلعه كه بصورت خاكريز است داراي ابعاد تقريبي 600*900 متر است و ارتفاع آن در بلندترين قسمت به 7 متر ميرسد . در قسمت جنوب محوطه بازي است كه به «قبله قاپوسي» يا دروازهي قبله موسوم است در شمال غربي ديوار غربي هم به قرينه چنين فاصله در ميان ديوار مشهور است كه اگر بفرض دروازهي ديگر اين قلعه به حساب آيد از اين جهت با دروازههاي ورودي آتشكدهي آذرگشسب ميتواند قابل مقايسه باشد. در بررسيهاي بعمل آمده به مقدار زياد با تكه سفالهاي متنوع از هزارهي اول قبل از ميلاد تا قرن نهم هجري برخورد شده است. تكههاي ساده خاكستري برنگ تيره و روشن «هزاره اول» و تكههاي فعال كرم رنگ با خطوط كمرنگ سبز رنگ از قرون سوم و چهارم و همچنين تكههاي سفال برنگ فيروزهاي ساده و صدفي و آبي لاجوردي و سبز با خطوط سياه و در كنار اينها بايد از سفالهاي ساده برنگ قرمز و كرم رنگ كه گاهي با شيارهاي نازك در بدنه «مربوط به دوره ساساني» بطرز بسيار ظريف و شفاف در چند نمونه ديده شدهاند. به جز اينها تكههاي شكسته شده خمرههاي بزرگ با خطوط موجدار و زائدههاي برجسته در بدنه «مربوط به دوره اشكاني» بدست آمدهاند همچنين تكههاي بزرگ و كوچك سنگجوش و جوش فلز ديده شدهاند كه از پيشرفت و رواج صنعت و كارگاههاي فلزكاري در اين منطقه حكايت مينمايد فراواني آجر و سنگ در اين حوطه حاكي از يك صنعت شهرسازي پيشرفته در دورههاي مربوط به خود ميباشد . اين قلعه در سال 19/5/79 با شماره 2780 جزء آثار ملي ايران به ثبت رسيده است.
2- تپهالله قلي (الله قلي تپهسي)
اين تپه باستاني در سمت شمال شرق شهر ليلان واقع و حدود 500متر با آن فاصله دارد. ابعاد آن 12*180متر و بلندترين نقطه آن به 3 متر ميرسد در صورتيكه تا سال 1365 بيش از 6 متر ارتفاع داشته است.
تك سفالهاي پراكنده در پايين دامنههاي تپه و سطح آن از نوع سفالهاي منقوش هزاره چهارم پيش از ميلاد است كه در ميان آنها ظروف شكسته سفالي برنگ قرمز و نخودي مربوط به هزاره دوم پيش از ميلاد هم مشاهده شده است. تكهها شكسته ظروف بزرگ سفالي شبيه خمرههاي بزرگ در دامنه غربي تپه بجا مانده است. اين تكههاي سفالي بيشتر شامل قسمتهائي از لبه و بدنه و ته كاسههائي است كه داراي خطوط مورب و شطرنجي و موجدار برنگ سياه ميباشد . علاوه بر اين تكههاي از سنگ مرمر تراشيده از نوع دسته ظرف و تكههائي از يك ظرف سنگي و بمقدار زياد تكههاي از ابزار سنگي تيغهاي و سنگهاي خاراي صيقل يافته ديده شده است. اين اثر در تاريخ 17/1/79 با شماره ثبتي 3088 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است.
3- تپه چمن (چمن تپهسي)
تپه باستاني چمن به فاصله 800 متر جنوبغربي تپالله قلي و با فاصله اندكي در سمت شمال شرقي تربيتبدني شهر ليلان واقع است. اين تپه تقريباً مدور حدود 3 متر ارتفاع دارد و اندازه آن 95*85 متر است . تكه سفالهاي جمعآوري شده مربوط به هزاره سوم و چهارم پيش از ميلاد است شباهت و همزماني آن با تپه اللهقلي ميرساند كه اين دو تپه داراي دو تمدن مشترك بوده و در يك زمان هم متروك شدهاند. اين تپه نيز در تاريخ 17/11/79 با شماره 3089 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است.
ب- دوره بعد از اسلام
ليلان در صدر اسلام و موقع حمله اعراب، يكي از چند شهر مهم آذربايجان بوده است. بلاذري با اندكي تغيير چنين مينويسد «حذيفه بن يمان از طرف عمر بن خطاب والي آذربايجان شد و در آن زمان پايتخت آذربايجان اردبيل بود و مرزبان آذربايجان گروهي از جنگجويان يك جروان و ميمذ و نريد و سراه و شيز و ميانه و ديگر جاها را گرد خود جمع كرده بود . ايشان چند روزي بسختي جنگيدند. سپس مرزبان آذربايجان از حذيفه (سردار عرب) طلب صلح كرد و بر آن شد كه هشتصد هزار درهم بپردازد به آن شرط كه حذيفه كسي را نكشد يا به اسيري نگيرد و آتشكدهاي را ويران نسازد و خاصه اهل شيز را در رقص و پايكوبي در رزوزهاي عيد و انجام ديگر مراسم باز ندارد. در دوره ايلخانان مغول كه مراغه پايتخت بود. باز ليلان به عنوان يك شهر مورد توجه مغولان قرار گرفته بود. لسترنج از قول حمداله مستوفي مينويسد «مستوفي از سرچشمه و مصب رودخانه صافي و جغتو سخن گفته و ميگويد در موسم طغيان آب رودها در تمام ساحل جنوبي درياچه اروميه باتلاق بزرگي تشكيل ميشد در اينجا شهر كوچكي بود بنام ليلان (نيلان) كه در ميان باغهاي پرميوه جاي داشت كه در زمان حمداله مستوفي (قرن هشتم هجري) مغولها در آن شهر سكني داشتند».
وجود سفالهاي فراون و نيز پل قديمي بنام (قرمزي كورپي) از دوره ايلخاني بر روي رودخانه ليلانچاي نشان از رونق و اهميت اين منطقه در عصر ايلخانان ميباشد. اين پل سه دهنه، در سال 1372 با كمك اهالي و نظارت ميراث فرهنگي مرمت و بازسازي شد و هماكنون به عنوان يكي از مكانهاي ديدني و توريستي شهر ليان محسوب ميگردد.
جنگ ليان (در دوره افشاريه)
پس از كشته شدن نادر كه روز يكشنبه يازدهم جماديالثاني 160 هـ ق در فتح آباد قوچان اتفاق افتاد، عليقليخان معروف به عليشاه يا عادلشاه، جانشين عموي خود گرديد. و در مشهد مقدس به سلطنت جلوس كرد، ابراهيمخان برادر بزرگ عادلشاه بمنظور مخالفت با برادرش با امير اصلانخان سردار بزرگ آذربايجان از در ملاطفت درآمده او را با خود موافق ساخت و برعليه برادر قيام كرد و عادلشاه را شكست داد و سپس كور نمود.
پس از جنگ و بيرون كردن برادر از صحنه خود را ابراهيم شاه ناميد و به كمك و همكاري امير اصلانخان، كرمانشاه را فتح نمود و حكومت آذربايجان را به او سپرد. امير اصلانخان با استفاده از هرج و مرج مملكت در آذربايجان اقتدار كامل به هم رسانيد و با استفاده از فرصت، لواي اقتدار برافراشت و دعوي استقلال كرد و با سپاهي بزرگ به طرف اروميه لشكر كشيد و آن شهر را به محاصره خويش درآورد. مهيدخان حاكم وقت ارومي نامهاي به ابراهيمخان نوشت و از وي دفع شر امير اصلانخان را استمداد نمود. ابراهيم خان كه خيال سركوبي و دفع امير اصلانخان را داشت از همدان به آذربايجان عزيمت كرد.
در اينحال طي فرماني از جانب ابراهيم خان به امير اصلانخان امر شد دست از شرارت برداشته و به اردوي او بپيوندد و به التزام ركاب درآيد. امير اصلانخان از فرمان سرباز زد و از محاصره اروميه دست كشيد و به تبريز آمد و آماده كارزار با قواي ابراهيم خان شد. امير اصلان خان از تبريز بيرون آمد و به مراغه رفت و در چمن ليلان لشكرگران فراهم آورد و با تثبيت موقعيت خويش به انتظار مقابله با ابراهيم خان نشست.
ابراهيم خان در راه نامهاي به مهديخان، حكمران اروميه نوشت و متذكر شد كه با تعجيل تمام و آمادگي رزمي خود را به مراغه به اردو برساند قواي مهديخان در مياندوآب به اردوي وي ملحق شد و از آنجا به عزم جنگ با امير اصلانخان به طرف مراغه حركت كردند و در چمن ليلان يك فرسخي شرق مياندوآب دو لشكر به هم رسيدند، جنگ سختي درگرفت كه منجر به شكست و فرار امير اصلانخان به قراچه داغ شد. اين كارزار در سال 1161 هـ. ق اتفاق اقتاد و ابراهيم خان با فتح و پيروزي بزرگ وارد تبريز شد.
وجه تسميه ليلان
ليلان يكي از باسابقهترين مكانهاي تاريخي آذربايجان و ايران بشمار ميآيد كه تمدنهاي زيادي را بخود ديده است و همانطوريكه قبلاً نيز گفته شد به اعتقاد برخي از مورخين و دانشمندان محل شهر «شيز» ميباشد. بنابراين نظر در متون مختلف تاريخي نامهاي گنزك، گنجك، جزنق، گزك و نامهاي ديگري نيز براي اين شهر اطلاق شده است. اما اينكه لفظ «ليلان» از چه زماني به اين شهر اطلاق يافته بدرستي معلوم نيست ولي به نظر نگارنده ميتوان گمانههاي زير را مطرح كرد.
1- همانطور كه پيشتر اشاره شد در نقشههاي تاريخي محل قوم «لولوبيها» كه در حدود دو تا سه هزار سال پيش از ميلاد ميزيستند با منطقه ليلان مطابقت ميكند. احتمالاً نام ليلان از لولوبيان گرفته شده باشد كه به مرور زمان تغيير كرده و به اين صورت درآمده است.
2- ليلان از دو كلمه «لي» و «لان» تشكيل يافته «لي» در زبان تركي نام يك پرنده شكاري است و «لان» پسوند مكان است، پس ليلان يعني مكان پرنده لي، احتمالاً در روزگاران قديم اين پرنده در اينجا زياد بوده و به اين نام معروف شده است، باتوجه به ترك زبان بودن مردم اين منطقه و كاربرد كلمه «لي» در مثلهاي قديمي به نظر ميرسد، مورد اخير به حقيقت نزديكتر باشد.
علل افول تمدن ليلان
از مطالب قبلي پيداست ليلان در طول دورههاي تاريخي از اهميت و شكوه خاصي برخوردار بوده است و تا سدههاي اخير يك شهر مهم محسوب ميشده كه كاروانهاي زيادي از آن رفت و آمد ميكردند كه مسير برخي از كاروانها زيارت كربلا بوده است وجود پل قديمي ليلانچاي بيانگر اين مسئله است. چه، خيلي بعيد به نظر ميرسد اين پل مهم را براي ارتباط چند روستا در 700 سال پيش ساخته باشند.
كلمه «ليلان چولي» يا «ليلان دوزي» مثلي است كه در شهرهاي شمالي آذربايجان و بويژه در بين اكثر سالمندان و ميان سالان شهر تبريز بكار برده ميشود كه اين مسئله خود بيانگر و كاركرد ارتباطي شهر ليلان باشد كه بخوبي آقاي گلايس به آن اشاره نموده است. اما چه عواملي باعث زوال و تضعيف اين شهر شده؟ عواملي مختلف ميتواند مؤثر باشد. اما، به نظر نگارنده از ميان آنها سه عامل مؤثرترند:
الف- حمله دشمنان، همانطوريكه در پيش نيز گفته شد هجوم اقوام و دشمنان خارجي يكي از عوامل فروپاشي بوده است.
ب- خطرات طبيعي مثل سيل
همانطوريكه در پيش گفته شد كه يكي از عوامل شكلگيري و تمدن و جذب گروههاي انساني به اين منطقه، رودخانه ليلانچاي بوده است، متأسفانه به نظر ميآيد يكي از عوامل به ضعف گراييدن آن نيز سيل رودخانه ليلانچاي باشد. به علت اينكه از نظر توپوگرافي ارتفاع بستر ليلانچاي بالاتر از سطح شهر ليلان است، لذا، در گذشته هر موقع رودخانه، طغيان ميكرد، براحتي سيل منطقه را فرا ميگرفته است. تكرار اين عمل مردم را خسته كرده و آنها را وادار به مهاجرت مينمود. (آثار تمدن مثل بازار سرپوشيده در عمق 5 يا 6 متري بستر فعلي شهر مويد اين مسئله ميباشد)
سيل رودخانه تا احداث سيل بند در ساحل راست در دهه 1350 هـ. ش هميشه ليلان را تهديد ميكرده است.
افراد مسن شهر دقيقاً با كلمه (آي سيل گلدي) سيل آمد آشنا هستند. وقتي سيل ميآمد جارچيها صدا ميزدند تا مردم به بلنديها پناه برند.
ائللر قاچون سيل گلدي بندي باسون سيل گلدي
سيل گلدي حدن آشدي گلير، گجيه، گجيه
سيل گلدي حدن آشدي دام دواري يخدي قاشدي
ج- سومين عامل هم انحراف مسير جاده تبريز مياندوآب از ليلان بوده كه اين شهر را در بنبست قرار داده و باعث از بين رفتن نقش ارتباطي آن شده است. اخيراً با استقرار دونهاد بخشداري و شهرداري و تأسيس تدريجي ساير ادارات در اين شهر، ميتوان گفت كه مرحله حضيض ليلان پشت سرگذاشته شده و استارت مرحله جديدي زده شده است. اميد است با توجه به پتانسيلهاي بالقوه طبيعي و تاريخي موجود در منطقه و توجه بيش از پيش مسئولين و همت والاي اهالي موانع رشد و توسعه آن برداشته شده و بار ديگر شاهد رونق و شكوفائي مجدد اين پايتخت قديمي باشيم.
موقعيت جغرافيايي و اجتماعي شهر ليلان:
شهر ليلان با جمعيت قريب ده هزار نفر با طول جغرافيايي 46 درجه و 12 دقيقه و عرض جغرافيايي 37 درجه و ارتفاع 1315 متر از سطح دريا به عنوان مركز بخش ليلان در قسمت سفلاي رودخانه ليلانچاي و منتهي اليه جنوب آذربايجانشرقي هم مرز با آذربايجانغربي و به فاصله 160 كيلومتري از تبريز واقع است. فاصله اين شهر تا جاده اصلي مياندوآب- تبريز 6 كيلومتر ميباشد.
ليلان در سال 1374به مركز بخش و در سال 1376 با تأسيس شهرداري به نقطه شهري تبديل گرديد.اين شهر داراي پنج مسجد محلي و يك مسجد جامع و پنج حسينيه ميباشد و 100% مردم آن داراي مذهب شيعه و علاقمند به اهل بيت عليهالسلام ميباشند و به زبان تركي آذربايجاني صحبت ميكنند. به لحاظ فرهنگي مردم ليلان با توجه به پيشينه تاريخي از غناي فرهنگي برخورد هستند.در سالهاي اخير تعداددانشجويان (دختر- پسر) كه در مقطع كارشناسي و بالاتر تحصيل ميكنند افزايش چشمگيري يافته و نويد خوبي از نظر توسعه انساني فرهنگي است اكثر ساكنان ليلان بديلي داشتن خاك مرغوب آب و هواي مناسب به شغل باغداري انگور و كشاورزي مشغولند. اين شهر از نظر توليد محصول انگور و كشمش به همراه شهرستان ملكان مقام ممتازي را در كشور داراست. علاوه بر شغل باغداري برخي از مردم اين شهر در اقصي نقاط كشور به شغل پيمانكاري و خدمات ساختماني مشغولند و مهارت خاصي در اين زمينه دارند. از نظر آبوهوا، ليلان داراي آب و هواي سرد كوهستاني است ولي نسبت به اكثر مناطق استان معتدلتر ميباشد.
اين منطقه از بادهاي غربي و مديترانهاي تأثير ميپذيرد. از بادهاي محلي ميتوان به باد سفيد (آق يل) باد دريا (دريا يلي) بادمه (مه يلي) و باد بزكش (گچي قران يلي) اشاره كرد كه در فصول مختلف ميوزند.
كوه كم ارتفاع، تاريخي و مقدس بابا گرگر يا (بابا گل گل) در قسمت جنوب شرقي ليلان در كنار ليلانچاي قرار گرفته است. كوه منحصر به فرد باباگرگر پتانسيل بسيار بالايي براي تبديل شدن به يك منطقه قوي تفريحي و زيارتي را دارد.
پيشينه تاريخي ليلان:
منطقه ليلان از گذشتههاي دور، به دو علت عمده جغرافيايي حائز اهميت بوده است و روابط متقابل انسان و محيط در بستر جغرافيا، تاريخ كهني را در اين منطقه رقم زده است:
الف- از نظر طبيعي كشاورزي با توجه به وجود مواد آبرفتي و رسوبات جلگه حاصلخيز ليلان چاي، نزولات جوي مناسب و آبوهواي مساعد، كه نسبت به ديگر نقاط آذربايجان هواي معتدلتري دارد و دريافت آب كافي از طريق رودخانه ليلانچاي زمينه مناسبي را جهت جذب گروههاي انساني و توسعه كشاورزي فراهم كرده است.
ب- از نظر موقعيت ارتباطي، جلگه ليلان در ميان دو مانع طبيعي قرار دارد كه درياچه اروميه از طرف غرب و منطقه كوهستاني از طرف شرق آنرا احاطه كرده است و به دليل دشوار بودن عبور و مرور از اين دو منطقه شهر ليلان در مسير راه ارتباطي شمال و جنوب آذربايجان و غرب كشور قرار گرفته، حتي به احتمال قوي در مسير فرعي جاده ابريشم واقع شده بود.
پل تاريخي قرمزي كور پي بر روي رودخانه ليلان چاي دليل بر اين مدعاست آقاي ولفرام كلايس با ستانشاس شهير آلماني نيز در مقالهاي كه به زبان آلماني انتشار يافته بر اين امر اشاره نموده و چنين مينويسد «ليلان روستايي بزرگ در شمال شرقي مياندوآب (حدود 10 كيلومتر فاصله هوايي) كه امروزه از طريق جادهاي مدرن مستقيماً به جاده اصلي مياندوآب به مراغه و تبريز متصل ميشود، تا پيش از جاده امروزين، بر سر جادهاي كاروان رو قرار داشته است كه از تبريز شروع شده، از آذرشهر، بناب، شاهيندژ، تكاب و بيجار گذشته و به همدان ميرسيده است.
اين دو عامل مذكور موجب شده كه منطقه ليلان از ديرباز و هزاران سال قبل مورد توجه جمعيتهاي انساني، اقوام و حكومتهاي گوناگون قرار بگيرد و تمدنهاي باشكوهي در اين منطقه شكل بگيرد.
وجود آثار و تپههاي باستاني فراوان از قبيل قلعه بختك، الله قلي تپهسي (با قدمت شش هزار سال)، چمن تپهسي، قره تپه و تپههاي باستاني شيرين كند، تازه كند حوريلر، آريا درهسي، قربان كندي، كوه بابا گرگر، تندره سرداغي در جين قره، پل قديمي ليلانچاي و دهها اثر ديگر مبين همين مساله است.
در اينجا سعي ميكنيم به برخي اقوام، تمدنها و دورههايي كه در آذربايجان بويژه در قسمت جنوب و جنوب شرقي درياچه اروميه سكونت و يا حاكميت داشتهاند و به نوعي به تاريخ منطقه مرتبطاند، در دوره پيش از اسلام و پس از اسلام اشاره خيلي مختصر داشته و در اثناي آنها به تاريخ ليلان بپردازيم.
الف- دوره پيش از اسلام
قبايل اوليه (لولوبي- قوتي- ماننا)
زمانهاي قديم در سرزمين آذربايجان قبايل مختلفي زندگي ميكردند دو تا سه هزار سال قبل از ميلاد در قسمت جنوبي آذربايجان طايفههاي لوللوبيك و قوتي ميزيستند. قوتيها و لولوبيها را قديميترين ساكنان سرزمين ماد دانستهاند. عدهاي هم آنها را از اقوام پروترك ساكن آراتتا پيش ار تشكيل دولت ماد در آذربايجان كنوني دانستهاند با اينحال اطلاعات خيلي جزئي از زندگي و تمدن آنها در دست است كه نشان ميدهد اين اقوام در شرق، جنوب و تا حدودي غرب درياچه اروميه امروزي ساكن بودند.
بعد از لولوبيان و قوتيان، قوم ديگري بنام (ماننا manna) در ناحيه زاموآ در جنوب درياچه اروميه مسكن گزيدند و دولت بزرگي را در مغرب ايران امروزي بشكيل دادند. اينان گويا با لولوبيها و هوريها قرابت داشتند. در اوايل هزاره پيش از ميلاد، طايفه (مانا) از درياچه اروميه تا جنوب و شرق آذربايجان را فراگرفته بود و اقامتگاه آنها (ماناليا) ناميده ميشد.
در شناخت اهميت تمدن ماننا همين بس كه اكثر محققان بر اين باورند كه تمدن ماد يعني شناختهشدهترين تمدن باستاني ايران از آن منشا گرفته و در واقع شالوده پادشاهي ماد و فرهنگ و تمدن آنها توسط اقوام ماننا شكل گرفته است.
دياكونوف در اين باره مينويسد: (مسلماً مانناي پيشين (آذربايجان ايران) مركز اقتصادي و فرهنگي پادشاهي ماد بوده اين ناحيه از ديگر نواحي از لحاظ اقتصادي پر رونقتر بوده و در آن ثروتمندترين كشتزارها و تاكستانها و بيشهها وجود داشت) نقشههاي تاريخي نشان ميدهد كه بخشي از محل سكونت اقوام لولوبي و ماننا با محل فعلي ليلان مطابقت دارد و احتمالاً يكي از مراكز اين اقوام و اتحاديههاي قبايلي، اين منطقه بوده باشد.
اورارتو:
كشوري كه در حدود سدهي نهم ق. م. در شرق آناتولي و در اطراف درياچه وان از اتحاديههاي طايفهاي پديد آمد، در زبان آشوري اوراتو و در 400 كتيبه بجا مانده اورارتويي (بي آي نيلي) ناميده ميشده است. هسته مركزي اين دولت همانگونه كه گذشت در اطراف درياچه وان قرار داشته و پايتخت آن، توشپا، در محل شهر وان فعلي بوده است. قلمرو اين دولت در زمانهاي اوج قدرتش تا درياچه سوان (گوگچه گول) در ارمنستان شوروي، حوزههاي رود دجله و بخش علياي فرات در جنوب و درياچه اروميه و حتي كوه سهند و زماني تا نزديكيهاي كرانههاي غربي خزر در مشرق گسترش داشته، و به عبارت ديگر بخش اعظم آذربايجان ايران را در برگرفته است.
نقشه تاريخي و ريتون مشكوفه از ليلان مربوط به دوران اورارتوها نشان ميدهد كه ليلان يكي از جايگاههاي اورارتوها بوده است براي روشن شدن مطلب در اينجا به گزارشي از هيات باستانشناسي آلمان كه در سال 1971 ميلادي (ارديبهشت 1350) از شهر ليلان تهيه كردهاند اشاره ميكنيم:
«... در اينجا بايد به مكشوفه فوقالعاده جالبي اشاره كنيم كه در ليلان واقع در شمال شرقي مياندوآب به دست آمده است. اين قطعه ظرفي است رنگآميزي شده به شكل حيوان به طول 20 و ارتفاع 15 سانتيمتر، متأسفانه ممكن نشد ابعاد دقيقتري از اين ظرف تهيه گردد ولي دو عكس از آن گرفته شد. طي ديداري كه در دوازدهم مه 1971 از ده ليلان بعمل آمد ضمن بررسي چند پايه ستون در مسجد محل به فروشندهي ده برخورديم كه اين ظرف را همراه چند سكه ساساني و كاشي نقش برجستهاي با كتبهاي به دور آن به ما عرضه كرد قيمت اين ظرف آنقدر گزاف بود كه معاملهاي صورت نگرفت، ولي دست كم توانستيم دستمال بر روي ميز دكان پهن كرده و عكسي از آن بگيريم. حال بايد در انتظار بود. كه اين شيء زماني در بازار عتيقهفروشي ظاهر شود. به همين علت در اينجا به توصيف آن ميپردازيم.
طبق اطلاعات فروشنده، منشا اين ظرف يا از قبري است كه در پاي كوههاي جنوب شرقي ليلان واقع است يا اينكه، آن را از آبادي قديم ليلان به دست آوردهاند چنين به نظر ميرسد كه امكان اولي به واقعيت نزديكتر باشد. رنگ اصلي ظرف زرد و روشن متمايل به قهوهاي است. بعلاوه رنگ قرمزي هم كه محدود به نوارهاي سياه در آن زدهاند. دست راست شير شكسته است و دست چپش آسيب ديده ولي سر آن بطور كامل مانده است. قسمتهايي از لبه بالاي ظرف از بين رفته ولي نه آنطور كه شكل اصلي آن قابل تصور نباشد.
شكي نيست كه اين ظرف را از اطراف ليلان بدست آوردهاند چه بعيد بنظر ميرسد كه عتيقه را از راه دور براي دكان دار ده ليلان آورده باشند. از طرف ديگر بهاي گزافي كه براي ظرف مطالبه ميشد تعجبآور است ميـوان گمان برد كه اشياء ارزشمند ديگري نيز توسط دكاندار معاملهگر ليلان فروخته شده باشد.
اين ظرف از نظر سبك به هنرآور آتويي بسيار نزديك است شكل سرشير به مجسمههاي برنزي و عاجي سرشير كه از «آلتين تپه» و «پات نوس» به دست آمده ميماند. نحوه رنگآميزي ظرفها يا قرمزي كه به نوارهاي سياه محدود شده به شيوه رنگآميزي اورآرتويي ظرفهاي پات ئوس شبيه است. اين سبك رنگآميزي را در مشربهاي به شكل شاخ كه در اطراف ماكو بدست آمده است و احتمالاً متعلق به دوران اورآرتويي و قرن هشتم پيش از ميلاد مسيح است ميبينيم. بين اين ظرف و مجسمهةاي سرشير هخامنشي نظير آنچه در همدان يافت شده است شباهتي ديده ميشود. بخصوص اگر زبان شير را كه تا زير فك به پايين آويخته است درنظر بگيريم، ولي باتوجه به سبك رنگآميزي عتيقه ليلاني ميتوان آن را به احتمال بيشتري به دوران اورآرتويي و يا محدوده هنري ديگري نزديك به آن متعلق دانست. مشربهاي كه بطرزي بيقواره در دنباله سرشير ساخته شده است با مشربهاي شاخ مانند هخامنشي كه تكامل يافتهتر و ظريفتر است مغايرت دارد.»
جايگاه شهر شيز (گنزك يا گنجك)
در زمان هخامنشيان، آذربايجان يكي از ايالتهاي مهم به شمار ميرفت. به نظر اكثر تاريخنويسان، تاريخ آذربايجان به عنوان يك واحد سياسي و ناحيه مشخص از هنگام دعوي استقلال «آتروپات» و تشكيل دولت آتروپاتيان كه مقارن است با برافتادن دولت هخامنشي و بوجود آمدن حكومت اسكندر و جانشينان آن، آغاز مي گردد. و آذربايجان در طول 23 قرن مراحل مختلفي را از استقلال و نيمه استقلال و تابعيت دولت مركزي به عنوان ايالتي جداگانه گذرانده است.
سلوكيان با آن كه بر غالب ايالات هخامنشي و از آن جمله ماد بزرگ مسلط شده بودند به رغم تلاشهاي خود هرگز نتوانستند آتروپاتن را ضميمه قلمرو خود كنند.
دولت و مردم آتروپاتن در تمام دوران حكومت سلوكيان با چنگ و دندان از استقلال خود دفاع كردند و به هر قيمتي بود راه را بر استيلاي بيگانه بستند.
آذربايجان در فارسي ميانه «آتورپاتكان» در آثار كهن فارسي «آذربادگان» يا آذربايگان» در فارسي كنوني «آذربايجان» در يوناني «آتروپاتنه» و يوناني بيزانسي «آذر بيگانون» در ارمني «آتراپاتاكان» و در سرياني «آذربايغان» نام داشته است. اين ايالت به نام سردار اتورپات (كسي كه آتش، نگهبان اوست) خوانده شده است. او در زمان حمله اسكندر به ايران استقلال خويش را اعلام كرد (328 ق. م) و بدين سان سرزمين خود يعني ماد صغير را در گوشه شمال غربي كشوري كه سپس ايران گرديد محفوظ داشت. استرابون جغرافيانويس يوناني (كه در سال 20 ميلادي در گذشته) معتقد است «بعد از غلبه اسكندر مقدوني به ايران سرداري بنام آتورپات در آذربايجان بپاخاست و نگذاشت آن سرزمين به تصرف يونانيان درآيد از آن زمان به بعد آن محل به نام او، آتورپاتگان خوانده شد. وي از طرف مردم آن سرزمين به پادشاهي انتخاب شد و آن ناحيه را مستقل گردانيد بعد از تأسيس دولت سلوكي نيز در سلطنت آذربايجان باقي ماند و مانع از اين شد كه آداب و رسوم و تمدن يوناني در آذربايجان نفوذكند. آذربايجان در اين زمان پناهگاه زرتشتيان و تكيهگاه ايرانيت در مقابل يونانيت گرديد». در مورد محل حكومت سردار آتورپات مورخان به مكاني به نامهاي «كازاكا» يا «گنزك» يا «گنجك» و شيز اشاره كردهاند كه با محل ليلان كنوني مطابقت دارد. چنانكه بهروز خاماچي در فرهنگ جغرافياي آذربايجان شرقي ص 22 مينويسد «آتروپات كه به پادشاهي رسيده بود با شجاعت و شهامت سرزمين را مستقل ساخت» و در ادامه مينويسد: آتروپاتنا در داخل خاك جنوبي آذربايجان قرار داشت و سر حدات شمالي آن به رود ارس منتهي ميگشت.
اقامتگاه حاكمان آتروپات، شهر «كازاكا» بود كه در سواحل شرقي درياچه اروميه قرار گرفته بود و بعدها بنام «گنزك» معروف شد. وي همچنين مينويسد «در دوره ساساني معمولاً يكي از مرزبانان را به حكومت آذربايجان ميگماردند. در اواخر آن دور آذربايجان به خاندان فرخ هرمزد تعلق داشت. پايتخت آذربايجان «شيز» يا «گنزك» بود كه مطابق با ويرانههاي ليلان در جنوب شرقي درياچه اورميه، معبد بزرگ دين زرتشت در «كازاكا» (گنزك) واقع بود هنگاميكه پادشاهان ساساني ميخواستند بر تخت سلطنت بنشينند ميبايستي براي زيارت پياده به اين محل بروند. در زمينهاي اختصاصي اين معبد حدود ده هزار نفر به كار كشاورزي مشغول بودند.»
البته در تعيين محل گنزك يا «شيزن در بين دانشمندان اختلافنظر وجود دارد و در كتب تاريخي، مكانهاي مختلفي را محل شهر شيز گفتهاند اما بيش از هر جائي ديگر مورخان به دو مكان اشاره دارند. عدهاي از جمله مسعربن مهلهل، آنرا در تخت سليمان نزديك شهر تكاب ميدانند و عده ديگري از دانشمندان محل آنرا در ليلان كنوني ميدانند.
مينورسكي در مقالهاي تحت عنوان «لشكركشيهاي روم و بيزانس در آتروپاتن» در سال 1944 م. به زبان انگليسي ارائه داده براي اينكه اثبات بكند محل شهر مستحكم «فراآتا» يا «فراسپا» مراغه امروزي است دلايلي ميآورد كه دو مورد آن به اين شرح است:
1- موقعيت ممتاز جغرافيايي و نظامي مراغه و نزديك بودن آنجا به ليلان
2- همچنانكه مراغه مدتها اقامتگاه تابستاني حكام و فرماندهان عرب و نيز ايلخانان مغول بوده، احتمال دارد كه در سده اول پيش از ميلاد نيز پايتخت تابستاني آتروپاتيان بوده باشد و آنان به مانند ايلخانان كه زمستان را در دشتهاي جغاتو واقع در همسايگي ليلان ميگذراندند- در زمستان به گنزك (ليلان) كه نسبت به مراغه گرمسيرتر است نقل مكان ميكردهاند.
اين دو دليل مينورسكي، روشن ميكند كه ايشان گنزك را ليلان ميدانستند آقاي ولفرام گلايس نيز در مقاله خود كه پيشتر به آن اشاره شد نظر مينورسكي را تأييد كرده و چنين مينويسد «با ملاحظه سفالهاي بدست آمده از تأسيسات حصار (قلعه بختك) و باتوجه به بررسي برجهاي پيش نشسته، اين احتمال بيشتر ميشود كه تأسيسات منشاء پيش از تاريخي ندارد. در واقع نميتواند اورارتوئي يا هخامنشي باشد بلكه در حقيقت بدواً در دوره پارت- ساساني بوجود آمده است بدين ترتيب به نظر ميرسد تطبيق ليلان به گنزاكا (Ganzaka) يا كازاكا توسط مينورسكي تاكنون مستدلتر است. »
اين خردابه مينويسد «شهر شيز در شش فرسخي جنوب مراغه قرار داشته است (هر فرسخ تقريباً شش كيلومتر است يعني 36 كيلومتر ميشود و ليلان نيز تقريباً در 36 كيلومتري جنوب شهر مراغه قرار دارد.)
ماركوارت خاورشناس شهير آلماني نيز در وصف گنجك يا الشيز (شيز) چنين آورده است «اما گنجك يا الشيز بنا به آنچه در سياحت نامهها نوشته شده بايد در پيرامون درياچه اورميه در سر راه مراغه- تبريز به نزديكي ليلان باشد. باز ماركوات در نامه پهلوي «شهرستانهاي ايران» جاي آذر گشسب را در ليلان كنوني ياد كرده است» و اشاره شده كه به نزديكي آذر گشسب چشمه نفتي بوده كه آتشكدهي آذرگشسب هماره از آن روشن بوده است.
اهميت شهر شيز به عنوان يكي از شهرهاي مهم آذربايجان در دوره پيش از اسلام باعث شده كه تعيين محل دقيق آن يكي از مسائل مهمي باشد كه ذهن پژوهشگران را به خود مشغول سازد. بطوريكه برخي از آنها چند بار نظر خود را در خصوص محل آن تغيير دادهاند.در كتاب آذربايجان در سير تاريخ ايران در مود نظر ابراهم پورداود درخصوص شهر شيز و آذر گشسب از قول خود پورداود چنين آمده است: «نگارنده را پس از چندي كه دانشمندان (چون) راولنسن و جكسن و يوسني را پيروي نموده ، آذرگشسب را در يمان خرابههاي معروف به تخت سليمان حاليه ميپنداشتهام، ترديدي روي داد، به استاد ماركوارت متوسل شدهام، ايشان به نگارنده نوشتهاند: گنجك يا الشيز اقامتگاه تابستاني خسروپرويز، اما اقامتگاه زمستاني شهرياران سابق اتروپات بود. اقامتگاه تابستاني اين شهر ياران اخير موسوم بوده به فراذه اسپ (فراآسپا)، يعني اسب خيز كه در كوهي واقع بوده و امروزه اين محل تخت سليمان ناميده ميشود، برخلاف گنجك يا الشيز بنابه آن چه در سياختنامهها مندرج است، بايد در نواحي درياچهي اروميه، در سر راه مراغه و تبريز در نزديك ليلان باشد... در برلين (پايتخت آملان) با دانشمند نامور ماركوارت، كه در چهارم فوريه 1930 م. درگذشت، درباره آتشكده آذرگشسب صحبت داشتم، ايشان ديگر به عقيده پيشين خود باقي نبودند،آذر گشسب را در بالاي كوه تخت سليمان كنوني نميدانستند؛ بلكه آنرا در پيرامون درياچه اروميه در سر راه مراغه و تبريز در نزديك ليلان ميدانستند» به نظر ميرسد زماني ميتوان در مورد محل شهر شيز اظهار نظر قطعي نمود كه هر دو مكان يا مكانهاي ديگري كه احتمال داده ميشوند مورد ارزيابي و بررسي شوند و تحقيقات لازم در آنها انجام پذيرد.
البته در مورد شهر شيز نظر سومي نيز وجود دارد. كه معتقدند شيز اصلي در ليلان بوده، بعدها انوشيروان آنرا به تخت سليمان منتقل كرده است. دكتر عزيزاله بيان در كتاب خود بعد از اشاره به محل ليلان در جنوب مراغه و 14 كيلومتري جنوب شرقي درياچه اروميه بعنوان پايتخت زمستاني آذربايجان كه به نام گنزك و ارامنه آنرا گندزك و اعراب كزنا يا جنزه ميناميدند، مينويسد: «... انوشيروان آتشكده و خزائن را از شيز اصلي به محل ديگري كه در منابع و مأخذ اسلامي بنام البركه ضبط شده است منتقل گردانيد و اين محل به شير معروف شد كه با تخت سليمان حاليه تطبيق ميكند.»
استاد خاماچي نيز به مسأله انتقال شيز اشاره كرده و مينويسد: شيز آتشكده مشهوري داشت كه شاهان ساساني به هنگام رسيدن به سلطنت، با پاي پياده به زيارت آن ميرفتند. بعدها اين آتشكده به قلعهي اشكاني «بت ارمائيس» (يا تخت سليمان كنوني، بت آرمائيس) كه كمتر قابل دسترسي بود منتقل گرديد.
دوره اشكانيان
اشكانيان را از نظر مدت زمامداري طولانيترين، از نظر سياسي، دموكراتترين، از نظر مذهبي پلوراليستترين و حتي از ديدگاه اجتماعي ليبرالترين سلسله باستاني ايران دانستهاند بنابه نوشته مورخان از سه دولت بزرگ ايران باستان يعني هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان، دولت اشكاني اين افتخار را براي هميشه به خود اختصاص داده است كه ايران را از وجود اجانب پاك كرد و در پايان نيز در عرصه سياسي و نظامي مغلوب هيچ قوم مهاجم خارجي نگرديد و عرصه اين خاك مقدس را با زور و ستم و نابرابري مهياي سم ستوران نساخت. اشكانيان در حدود 480 سال در ايران حكومت كردند اما متأسفانه به دليل سياستهاي ضد پارتي ساسانيان اكثر آثار فرهنگ و تمدن پارتي بوسيله ساسانيان محو و نابود شده است.
در اين دوره مهمترين حادثهاي كه در آذربايجان رخ ميدهد حمله آنتونيوس به مركز آتورپاتگان است. خلاصهاي از آن جنگ در كتاب آذربايجان در سير تاريخ ايران چنين آمده است «بعد از شكست كراسوس رومي در سال 53 ق. م بمدت 20 سال حملهاي از جانب روم به سر حدات غربي دولت اشكاني نشد تا آنكه ماركوس آنتونيوس (آنتوني يا آنتوان) مسئول اداره بخش شرقي امپراطوري با يك سپاه صدهزار نفري جرار كه متشكل بود از 60 هزار مرد پياده نظام رومي، 10 هزار سواره نظام اسپانيايي و فرانسوس و 30 هزار جنگاور از اقوام مختلف ديگر كه به تعبير پلوتارك «حتي هنديان ماوراي بلخ را به هراس انداخته و پشت آسيا را به لرزه انداخته بود، روسوي شرق نهاد» به نوشته غلامحسين مقتدر، قوايي كه آنتوان بر جنگ با اشكانيان تجهيز نموده بود بزرگترين قوايي بود كه تا آن تاريخ از طرف يك دشمن خارجي به خاك ايران اعزام ميشد و آتورپاتكان را مورد تهاجم قرارداد هدف تصرف شهر مستحكم «فراآتا» يا «فراسپا» تختگاه شاه آتورپاتگان بود.
لشكريان آنتونيوس شهر را محاصره كردند پس از جنگهاي شديد تن به تن، تپه بزرگي از خاك مقابل ديوار برپا ساخت و با زحمت بسيار و تلفات زياد، كم كم آن را بالا برد، در اينحال نيروهاي كمكي پارتي غافلگيرانه به آنها يورش بردند اين عامل و عوامل ديگر از جمله: گرسنگي و بيماري و حملات پارتيزاني مردم آتورپاتگان كه دلاورانه از ميهن و شرف خويش دفاع ميكردند باعث ناكامي آنتونيوس شد و لشكريان رومي با به جاي گذاشتن تلفات بدون نتيجه باز گشتند. درخصوص آثار مربوط به دوره اشكانيان و پارتيان در ليلان كه وجود تمدن در آن دوره را به اثبات ميرساند به قسمتي از گزارش هيأت باستانشاسان آلمان كه در سال 1971 ميلادي (1350 هـ . ش) از ليلان بازديد داشتهاند؛ اشاره ميكنيم. «كاوشهاي اشكاني و ساساني قريه ليلان واقع در شمال شرقي مياندوآب سه مسجد نوساز دارد. در يكي از آنها كه در سال 1343 هجري (1963 م)بنا شده است دو پايه ستون سنگي در زير شمعهاي چوبي نگهدارنده سقف پنهان شده است . ولي با اين همه ميتوان تشخيص داد كه اينها پايه ستونهاي قديمي بودند كه در اينجا دوباره به كار رفتهاند ... پايه ستونها هنوز قابل رويت بود و ما توانستيم از آنها اندازهگيري كنيم يازده پايه ستون از شانزده پايه ستون سنگي از آثار قديمي بودند بعضي از آنها شكل خام و زمخت و بعضي ديگر به نقشهاي شاخص و شكلهاي ظريف معماري ايران حجاري شدهاند (طرح .1) بعضي از ستونها به شكلهاي اشكاني تراش خوردهاند مثلاً 3 و 4 و 6 كه در ساختمان ستوندار خورهه واقع در 15 كيلومتري جنوب غربي دو دهك و 70 كيلومتري جنوب غربي قم بكار رفته است. اين بنا به معبد خورهه معروف است... معبد سلوكي نيست بلكه قصري است از دوره اشكانيان ... پايه ستونهاي مسجد ليلان نيز كه ذكر آن رفت به همين شكل ساخته شده است ميتوان سه پايه ستون ليلان و شايد نيز چند عدد ديگر از يازده قطعه اندازهگيري شده را براساس شباهتشان با پايه ستونهاي خورهه از دوره اشكانيان دانست.
همچنين در ادامه گزارش آمده است در ده ليلان (اليليان) واقع در 5 كيلومتري شرق خورانك چند قوچ سنگي سر قبر در گورستان نهادهاند. دو نمونه از آنها را اندازهگيري كرديم (طرح. 2) اين دو نمونه نيز از لحاظ شكل ظاهر در رديف قوچهاي سنگي آذربايجان قرار ميگيرند.
ساسانيان و آتشكده آذرگشسب
دولت ساساني با مرگ اردوان پنجم به دست اردشير بابكان در سال 224 م و برافتادن دولت 480 ساله اشكاني و تاجگذاري اردشير بابكان در 226 ميلادي تأسيس گرديد. در سراسر دوران فرمانروايي ساساني كه تا نيمه سده 7 م. ادامه مييابد. آذربايجان جز در چند سال اول حاكميت آن دولت، جزء قلمرو آن بود و يكي از كانونهاي پرتحرك فعاليتهاي مختلف اجتماعي – اقتصادي و سياسي و نظامي به شما رميآمد.
وجود آتشكده آذرگشسب در شيز و نفوذ موبدان و مغان در آذربايجان اين سرزمين را از موقعيت ويژهاي برخوردار كرده بود. از اين دوران (ساسانيان) رويدادهايي در تاريخ ذكر شده كه برخي از آنها را مرور ميكنيم.
خسروپرويز در جواني از تيسفون، پايتخت ساسانيان فرار كرده و در آذرگشسب اقامت داشته است. موبدان، اشراف و بزرگان مخالف سلطنت هرمزد به جهت كم سن و سالي خسرو به آذرگشسب آمده و به وي اطمينان ميدهند كه حمايت كنند تا به تاج و تخت برسد. چون راحت ميتوانستند اراده خويش را به پادشاه جوان تحميل كنند.
جنگي بين خسرو و بهرام چوبين در طرف شرق گنزك روي ميدهد. كه با پيروزي خسرو تمام ميشود و به همين خاطر وي به مدت هفت روز در آذرگشسب به نيايش ميپردازد و هدايايي نيز به اين آتشكده ميبخشد.
خسروپرويز پس از مدتها سلطنت، گرفتار حمله هرقل هراكليوس امپراطور روم به ايران گرديد. خسرو با لشكريان خود عازم آتشكده آذرگشسب در آذربايجان شده و دستور داد يكماه در شيز بيارامند و براي لشكريان آذوقه و تجهيزات جمعآوري كنند. خسرو خود نيز به عبادت و دعا مشغول بود . فردوسي در شاهنامه به همين مناسبت ميگويد.
به يكماه در آذر آبادگان ببودند شاهان و آزادگان
وقتيكه سپاهيان روم به آذربايجان نزديك ميشدند، هراكليوس امپراطور روم باخبر شد كه خسروپرويز با چهل هزار تن سپاهي در گنجك (شيز) چادر زده است. هراكليوس يك راست بدان شهر تاخت، گروهي از اعراب كه مزدورش بودند، و پيشاپيش لشكريان ميرفتند، بر پيشروان سپاه ايران تاختند، و آنها را تارومار كردند. چنان غوغايي برپا نمودند كه خسروپرويز ترسيد،و همان دم با لشكريانش گريخت هراكليوس شهر گنجك را اشغال كرد و آتشكده آذرگشسب را ويران ساخت و سپاهيانش گنج و ثروت اين معبد را به غارت بردند. قبل از ورد دين حنيف اسلام به ايران و آذربايجان اغلب مردم اين منطقه پيرو دين زردشت بودند. برخي از تاريخنويسان زمان ظهور زرتشت را مقارن حكومت مادها ميدانند درخصوص محل تولد زرتشت نيز اختلاف نظر وجود دارد عدهاي او را از طرف شرق ايران (بلخ) و اغلب هم معتقدند زرتشت از آذربايجان و كنار درياچه چيچست (اروميه) بپا خاسته، بعضي كوه سهند را همان كوه اسنوند ميخوانند كه چند بار در اوستا آمده است. ياقوت حموي و زكرياي قزويني نيز محل ظهور زرتشت را شهر شيز ذكر كردهاند .
در آئين زرتشت پيامبر ايران باستان آتش مقدس بود و جد بزرگ ساسانيان نيز كه به عنوان موبد، اداره يكي از آتشكدهها و معبد (آناهيتا) را برعهده داشت. و چنانكه خاندان ساساني خود را روحاني ميدانستند و حتي اردشير حكومت را به پسرش شاپور سپرد و باقي عمر خود را در آتشگاه سپري كرد. به همين خاطر خاندان ساساني موبدان را ارتقاء بخشيدند و در سراسر ايران آتشكدههاي زيادي درست كردند.
از ميان اينها سه آتشكده از بقيه مهمتر بودند.
1- آتشكده آذرگشسب، در آذربايجان مخصوص شاهان و جنگجويان
2- آتشكده آذر فرنبغ، در فارس مخصوص موبدان
3- آتشكده آذر برزين مهر در خراسان مخصوص كشاورزان
بطوريكه مذكور افتاد ساسانيان به آتشكده آذرگشسب اهميت فوقالعاده قايل بودند هنگاميكه آنها به سلطنت و تاج و تخت ميرسيدند با پاي پياده از تيسفون به زيارت اين آتشگاه ميآمدند و هر وقت به مشكلي برخورد ميكردند، و يا به جنگ ميرفتند، دعا و نذر و نياز ميكردند. در تاريخ روايت شده است وقتي هونهاي سفيد (هياتله) در سال 425 ميلادي از جيحون گذشته و به ايران حمله كردند بهرام پنجم (بهرام گور) با قواي خود به طرف آذر گشسب آمده و پس از زيارت، از طريق اردبيل و آمل و مازندران به خراسان رهسپار شد و پس از شكست خاقان هياتله به آذرگشسب آمد و در شيز زيارت نمود.
در اينجا به عنوان نمونه به سه اثر مهم دوره پيش از تاريخ و پس از آن كه در فهرست آثار ملي ايران نيز قرار دارند اشاره مختصري داريم:
1- قلعه بختك
اين قلعه از بزرگترين آثار تاريخي استان آذربايجانشرقي ميباشد. قدمت آن به استناد سند ثبتي سازمان ميراث فرهنگي كشور به دوره پيش از تاريخ، تاريخي و اسلامي ميرسد. قويترين نقل قولي كه در ميان كهنسالان ليلان جاري است اين قلعه را به «بختك» يكي از وزراي انوشيروان پادشاه ساساني منسوب ميسازد. اين بختك احتمالاً پدر بزرگمهر حكيم وزير انوشيروان بايد باشد كه در اين صورت قول بالا را تا حدي تأييد مينمايد . ديوار قلعه كه بصورت خاكريز است داراي ابعاد تقريبي 600*900 متر است و ارتفاع آن در بلندترين قسمت به 7 متر ميرسد . در قسمت جنوب محوطه بازي است كه به «قبله قاپوسي» يا دروازهي قبله موسوم است در شمال غربي ديوار غربي هم به قرينه چنين فاصله در ميان ديوار مشهور است كه اگر بفرض دروازهي ديگر اين قلعه به حساب آيد از اين جهت با دروازههاي ورودي آتشكدهي آذرگشسب ميتواند قابل مقايسه باشد. در بررسيهاي بعمل آمده به مقدار زياد با تكه سفالهاي متنوع از هزارهي اول قبل از ميلاد تا قرن نهم هجري برخورد شده است. تكههاي ساده خاكستري برنگ تيره و روشن «هزاره اول» و تكههاي فعال كرم رنگ با خطوط كمرنگ سبز رنگ از قرون سوم و چهارم و همچنين تكههاي سفال برنگ فيروزهاي ساده و صدفي و آبي لاجوردي و سبز با خطوط سياه و در كنار اينها بايد از سفالهاي ساده برنگ قرمز و كرم رنگ كه گاهي با شيارهاي نازك در بدنه «مربوط به دوره ساساني» بطرز بسيار ظريف و شفاف در چند نمونه ديده شدهاند. به جز اينها تكههاي شكسته شده خمرههاي بزرگ با خطوط موجدار و زائدههاي برجسته در بدنه «مربوط به دوره اشكاني» بدست آمدهاند همچنين تكههاي بزرگ و كوچك سنگجوش و جوش فلز ديده شدهاند كه از پيشرفت و رواج صنعت و كارگاههاي فلزكاري در اين منطقه حكايت مينمايد فراواني آجر و سنگ در اين حوطه حاكي از يك صنعت شهرسازي پيشرفته در دورههاي مربوط به خود ميباشد . اين قلعه در سال 19/5/79 با شماره 2780 جزء آثار ملي ايران به ثبت رسيده است.
2- تپهالله قلي (الله قلي تپهسي)
اين تپه باستاني در سمت شمال شرق شهر ليلان واقع و حدود 500متر با آن فاصله دارد. ابعاد آن 12*180متر و بلندترين نقطه آن به 3 متر ميرسد در صورتيكه تا سال 1365 بيش از 6 متر ارتفاع داشته است.
تك سفالهاي پراكنده در پايين دامنههاي تپه و سطح آن از نوع سفالهاي منقوش هزاره چهارم پيش از ميلاد است كه در ميان آنها ظروف شكسته سفالي برنگ قرمز و نخودي مربوط به هزاره دوم پيش از ميلاد هم مشاهده شده است. تكهها شكسته ظروف بزرگ سفالي شبيه خمرههاي بزرگ در دامنه غربي تپه بجا مانده است. اين تكههاي سفالي بيشتر شامل قسمتهائي از لبه و بدنه و ته كاسههائي است كه داراي خطوط مورب و شطرنجي و موجدار برنگ سياه ميباشد . علاوه بر اين تكههاي از سنگ مرمر تراشيده از نوع دسته ظرف و تكههائي از يك ظرف سنگي و بمقدار زياد تكههاي از ابزار سنگي تيغهاي و سنگهاي خاراي صيقل يافته ديده شده است. اين اثر در تاريخ 17/1/79 با شماره ثبتي 3088 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است.
3- تپه چمن (چمن تپهسي)
تپه باستاني چمن به فاصله 800 متر جنوبغربي تپالله قلي و با فاصله اندكي در سمت شمال شرقي تربيتبدني شهر ليلان واقع است. اين تپه تقريباً مدور حدود 3 متر ارتفاع دارد و اندازه آن 95*85 متر است . تكه سفالهاي جمعآوري شده مربوط به هزاره سوم و چهارم پيش از ميلاد است شباهت و همزماني آن با تپه اللهقلي ميرساند كه اين دو تپه داراي دو تمدن مشترك بوده و در يك زمان هم متروك شدهاند. اين تپه نيز در تاريخ 17/11/79 با شماره 3089 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است.
ب- دوره بعد از اسلام
ليلان در صدر اسلام و موقع حمله اعراب، يكي از چند شهر مهم آذربايجان بوده است. بلاذري با اندكي تغيير چنين مينويسد «حذيفه بن يمان از طرف عمر بن خطاب والي آذربايجان شد و در آن زمان پايتخت آذربايجان اردبيل بود و مرزبان آذربايجان گروهي از جنگجويان يك جروان و ميمذ و نريد و سراه و شيز و ميانه و ديگر جاها را گرد خود جمع كرده بود . ايشان چند روزي بسختي جنگيدند. سپس مرزبان آذربايجان از حذيفه (سردار عرب) طلب صلح كرد و بر آن شد كه هشتصد هزار درهم بپردازد به آن شرط كه حذيفه كسي را نكشد يا به اسيري نگيرد و آتشكدهاي را ويران نسازد و خاصه اهل شيز را در رقص و پايكوبي در رزوزهاي عيد و انجام ديگر مراسم باز ندارد. در دوره ايلخانان مغول كه مراغه پايتخت بود. باز ليلان به عنوان يك شهر مورد توجه مغولان قرار گرفته بود. لسترنج از قول حمداله مستوفي مينويسد «مستوفي از سرچشمه و مصب رودخانه صافي و جغتو سخن گفته و ميگويد در موسم طغيان آب رودها در تمام ساحل جنوبي درياچه اروميه باتلاق بزرگي تشكيل ميشد در اينجا شهر كوچكي بود بنام ليلان (نيلان) كه در ميان باغهاي پرميوه جاي داشت كه در زمان حمداله مستوفي (قرن هشتم هجري) مغولها در آن شهر سكني داشتند».
وجود سفالهاي فراون و نيز پل قديمي بنام (قرمزي كورپي) از دوره ايلخاني بر روي رودخانه ليلانچاي نشان از رونق و اهميت اين منطقه در عصر ايلخانان ميباشد. اين پل سه دهنه، در سال 1372 با كمك اهالي و نظارت ميراث فرهنگي مرمت و بازسازي شد و هماكنون به عنوان يكي از مكانهاي ديدني و توريستي شهر ليان محسوب ميگردد.
جنگ ليان (در دوره افشاريه)
پس از كشته شدن نادر كه روز يكشنبه يازدهم جماديالثاني 160 هـ ق در فتح آباد قوچان اتفاق افتاد، عليقليخان معروف به عليشاه يا عادلشاه، جانشين عموي خود گرديد. و در مشهد مقدس به سلطنت جلوس كرد، ابراهيمخان برادر بزرگ عادلشاه بمنظور مخالفت با برادرش با امير اصلانخان سردار بزرگ آذربايجان از در ملاطفت درآمده او را با خود موافق ساخت و برعليه برادر قيام كرد و عادلشاه را شكست داد و سپس كور نمود.
پس از جنگ و بيرون كردن برادر از صحنه خود را ابراهيم شاه ناميد و به كمك و همكاري امير اصلانخان، كرمانشاه را فتح نمود و حكومت آذربايجان را به او سپرد. امير اصلانخان با استفاده از هرج و مرج مملكت در آذربايجان اقتدار كامل به هم رسانيد و با استفاده از فرصت، لواي اقتدار برافراشت و دعوي استقلال كرد و با سپاهي بزرگ به طرف اروميه لشكر كشيد و آن شهر را به محاصره خويش درآورد. مهيدخان حاكم وقت ارومي نامهاي به ابراهيمخان نوشت و از وي دفع شر امير اصلانخان را استمداد نمود. ابراهيم خان كه خيال سركوبي و دفع امير اصلانخان را داشت از همدان به آذربايجان عزيمت كرد.
در اينحال طي فرماني از جانب ابراهيم خان به امير اصلانخان امر شد دست از شرارت برداشته و به اردوي او بپيوندد و به التزام ركاب درآيد. امير اصلانخان از فرمان سرباز زد و از محاصره اروميه دست كشيد و به تبريز آمد و آماده كارزار با قواي ابراهيم خان شد. امير اصلان خان از تبريز بيرون آمد و به مراغه رفت و در چمن ليلان لشكرگران فراهم آورد و با تثبيت موقعيت خويش به انتظار مقابله با ابراهيم خان نشست.
ابراهيم خان در راه نامهاي به مهديخان، حكمران اروميه نوشت و متذكر شد كه با تعجيل تمام و آمادگي رزمي خود را به مراغه به اردو برساند قواي مهديخان در مياندوآب به اردوي وي ملحق شد و از آنجا به عزم جنگ با امير اصلانخان به طرف مراغه حركت كردند و در چمن ليلان يك فرسخي شرق مياندوآب دو لشكر به هم رسيدند، جنگ سختي درگرفت كه منجر به شكست و فرار امير اصلانخان به قراچه داغ شد. اين كارزار در سال 1161 هـ. ق اتفاق اقتاد و ابراهيم خان با فتح و پيروزي بزرگ وارد تبريز شد.
وجه تسميه ليلان
ليلان يكي از باسابقهترين مكانهاي تاريخي آذربايجان و ايران بشمار ميآيد كه تمدنهاي زيادي را بخود ديده است و همانطوريكه قبلاً نيز گفته شد به اعتقاد برخي از مورخين و دانشمندان محل شهر «شيز» ميباشد. بنابراين نظر در متون مختلف تاريخي نامهاي گنزك، گنجك، جزنق، گزك و نامهاي ديگري نيز براي اين شهر اطلاق شده است. اما اينكه لفظ «ليلان» از چه زماني به اين شهر اطلاق يافته بدرستي معلوم نيست ولي به نظر نگارنده ميتوان گمانههاي زير را مطرح كرد.
1- همانطور كه پيشتر اشاره شد در نقشههاي تاريخي محل قوم «لولوبيها» كه در حدود دو تا سه هزار سال پيش از ميلاد ميزيستند با منطقه ليلان مطابقت ميكند. احتمالاً نام ليلان از لولوبيان گرفته شده باشد كه به مرور زمان تغيير كرده و به اين صورت درآمده است.
2- ليلان از دو كلمه «لي» و «لان» تشكيل يافته «لي» در زبان تركي نام يك پرنده شكاري است و «لان» پسوند مكان است، پس ليلان يعني مكان پرنده لي، احتمالاً در روزگاران قديم اين پرنده در اينجا زياد بوده و به اين نام معروف شده است، باتوجه به ترك زبان بودن مردم اين منطقه و كاربرد كلمه «لي» در مثلهاي قديمي به نظر ميرسد، مورد اخير به حقيقت نزديكتر باشد.
علل افول تمدن ليلان
از مطالب قبلي پيداست ليلان در طول دورههاي تاريخي از اهميت و شكوه خاصي برخوردار بوده است و تا سدههاي اخير يك شهر مهم محسوب ميشده كه كاروانهاي زيادي از آن رفت و آمد ميكردند كه مسير برخي از كاروانها زيارت كربلا بوده است وجود پل قديمي ليلانچاي بيانگر اين مسئله است. چه، خيلي بعيد به نظر ميرسد اين پل مهم را براي ارتباط چند روستا در 700 سال پيش ساخته باشند.
كلمه «ليلان چولي» يا «ليلان دوزي» مثلي است كه در شهرهاي شمالي آذربايجان و بويژه در بين اكثر سالمندان و ميان سالان شهر تبريز بكار برده ميشود كه اين مسئله خود بيانگر و كاركرد ارتباطي شهر ليلان باشد كه بخوبي آقاي گلايس به آن اشاره نموده است. اما چه عواملي باعث زوال و تضعيف اين شهر شده؟ عواملي مختلف ميتواند مؤثر باشد. اما، به نظر نگارنده از ميان آنها سه عامل مؤثرترند:
الف- حمله دشمنان، همانطوريكه در پيش نيز گفته شد هجوم اقوام و دشمنان خارجي يكي از عوامل فروپاشي بوده است.
ب- خطرات طبيعي مثل سيل
همانطوريكه در پيش گفته شد كه يكي از عوامل شكلگيري و تمدن و جذب گروههاي انساني به اين منطقه، رودخانه ليلانچاي بوده است، متأسفانه به نظر ميآيد يكي از عوامل به ضعف گراييدن آن نيز سيل رودخانه ليلانچاي باشد. به علت اينكه از نظر توپوگرافي ارتفاع بستر ليلانچاي بالاتر از سطح شهر ليلان است، لذا، در گذشته هر موقع رودخانه، طغيان ميكرد، براحتي سيل منطقه را فرا ميگرفته است. تكرار اين عمل مردم را خسته كرده و آنها را وادار به مهاجرت مينمود. (آثار تمدن مثل بازار سرپوشيده در عمق 5 يا 6 متري بستر فعلي شهر مويد اين مسئله ميباشد)
سيل رودخانه تا احداث سيل بند در ساحل راست در دهه 1350 هـ. ش هميشه ليلان را تهديد ميكرده است.
افراد مسن شهر دقيقاً با كلمه (آي سيل گلدي) سيل آمد آشنا هستند. وقتي سيل ميآمد جارچيها صدا ميزدند تا مردم به بلنديها پناه برند.
ائللر قاچون سيل گلدي بندي باسون سيل گلدي
سيل گلدي حدن آشدي گلير، گجيه، گجيه
سيل گلدي حدن آشدي دام دواري يخدي قاشدي
ج- سومين عامل هم انحراف مسير جاده تبريز مياندوآب از ليلان بوده كه اين شهر را در بنبست قرار داده و باعث از بين رفتن نقش ارتباطي آن شده است. اخيراً با استقرار دونهاد بخشداري و شهرداري و تأسيس تدريجي ساير ادارات در اين شهر، ميتوان گفت كه مرحله حضيض ليلان پشت سرگذاشته شده و استارت مرحله جديدي زده شده است. اميد است با توجه به پتانسيلهاي بالقوه طبيعي و تاريخي موجود در منطقه و توجه بيش از پيش مسئولين و همت والاي اهالي موانع رشد و توسعه آن برداشته شده و بار ديگر شاهد رونق و شكوفائي مجدد اين پايتخت قديمي باشيم.
شهرهای نزدیک:
37°0'42"N 46°12'20"E
:مختصات
- پایتخت پادشاهان آتروپتکان = شهر باستانی گنزک 1.7 کیلومتر
- جینقره (محسن اباد 3.6 کیلومتر
- کوی المهدی 8.3 کیلومتر
- خیابان طالقانی شمالی 8.6 کیلومتر
- کوی قره ورن 8.8 کیلومتر
- کمپ سد انحرافی نوروز لو 13 کیلومتر
- مرکز آموزش عالی شهید باکری میاندوآب 13 کیلومتر
- مکان دوم معاینه فنی 13 کیلومتر
- معدن ثنب شده سلطانی 13 کیلومتر
- گوندی شین ئاوا 13 کیلومتر
- تپه باستانی گنزک.. 0.8 کیلومتر
- تپه باستانی گنزک 1.2 کیلومتر
- تپه باستانی گنزک... 1.2 کیلومتر
- تپه باستانی گنزک 1.4 کیلومتر
- تپه باستانی گنزک 1.9 کیلومتر
- تصفیه خانه آب 4.2 کیلومتر
- مركز آموزش فني و حرفه اي ميانذوآب 6 کیلومتر
- جایگاه دومنظوره سوخت 6.2 کیلومتر
- شهرک صنعتی میاندوآب 7.1 کیلومتر
- جلگه ی میاندوآب 21 کیلومتر
نظرات