دبستان دیانت (مشهد)

Iran / Khorasan / Mashhad / مشهد
 یک عکس اضافه کن

دبستان پسرانه دیانت یکی از مدارس قدیمی مشهد
شهرهای نزدیک:
  36°18'9"N   59°35'11"E :مختصات

نظرات

  • کلاس دوم و سوم اینجا میومدم
  • روزگار غريبيه. من تو حيات پشتي همين مدرسه فلك شدم! هيچوقت يادم نميره.
  • سلام علیکم ضمن عرض خسته نباشیدخدمت مدیریت ومعاونین ومعلمان محترم امیدوارم دراغازبهاردیگری ازانقلاب موفق وموید باشید خاطره ای کوتاه ازدوران انقلاب خدمت شمابزرگواران ارسال میگردد دریکی ازهمان روزهای انقلاب وروزهای سرد که باوجودمردم درخیابانها گرم شده بودمن هفت سال بیشترنداشتم ودرکلاس اول دبستان صابری درخیابان ازادی مشغول درس خواندن بودم. دریکی ازروزهابرادربزرگترمن بعدالظهر برای تهیه نان ازمنزل خارج شدوبرگشت اوباتاخیر همراه شدکه موجب نگرانی درجمع خانواده گردیددریکطرف مادر به نماز ودعا مشغول شدوپدرنیزبدنبال برادرم راهی خیابان گردیداوج روزهای شلوغ ودرگیری ها بود صدای گلوله هابودکه هرلحظه بگوش میرسیدمنزل مانیزبعلت اینکه درمحدوده چهارراه شهدا بودبیشتراین صداهاودرگیری نمایان بود.بعدازساعتی پدربه منزل امدولی ازبرادرم خبری نبودوپدرگفت چندنفربرادرم رادردرگیریهادیدهاند نگران بودیم تااینکه صدای زنگ منزل همه راازجا بلند کرد سریع خودم رابه همراه پدربدرب خانه رساندم برادرم بود ودرحالی که چهره ای ولباسی نامرتب داشت وارد منزل گردید وعنوان کرد که با مزدوران شاهنشاهی ودرخیابان شیرازی درگیرشده وازدست انان گریخته است .هنوز دقایقی ازورودبرادرم نگذشته بودکه اشکها ارچشمهایمان سرازیز شد اشکهایی که قابل کنترل نبوده وهمراه باسوزش بینی وابریزش ازبینی بود اما این اشکهانه گریه شوق بودونه گریه عزاوماتم بلکه بعلت وجود لباسهایی بودکه برتن برادربوده ودرجریان درگیری بابرخورد مواد وگارهای اشک اوربه وی الوده شده بودواشک همه رانیزدراورده بودسرتان رابدردنیاورم بلافاصله لباسهای وی راپدرم ازبدنش خارج نموده واتشی درحیاط منزل روشن کردیم تاازاثار مخرب گازهای اشک اورکم کنیم بعد ازدقایقی اشکمان تمام شدومن به برادرم گفتند همه می روند درخیابان گلوله می خورندانوقت شمامیروید نان بخرید گازاشک اورباخود می اورید . بله اشکمان تمام شدوکلاغه به خونش نرسید.درپایان بانثارصلوات وقرایت فاتحه به روح مطهر شهدای انقلاب وهشت سال دفاع مقدس وامام شهیدان برای سربلند نظام جمهوری اسلامی ایران دعا میکنیم. باتشکرحمید رضا هاشمیان پدرمحمدامینومحمد علی
  • سلام من و سه برادرم تو این مدرسه درس میخوندیم اون زمان اقای صنعتیان مدیر و اقای هاشمی و توتونچی و بنی فاطمه ناظم بودن من تو حیاط خلوت به دست اقای هاشمی که میدونم فوت کرده فلک شدم خدا بیامرزش
  • يادش بخير من و برادر هام دوران دبستان رو در اين مدرسه گذرانديم ياد آقاي صنعتيان هاشمي و بني فاطمي بخير
  • (کلمه معروف خدا بیامرز یادته (معذالک
  • سلام منم تو حیاط پشتی توسط آقای فاتحی فلک شدم خدا حفظش کنه چقدر خشن بود اقای صنعتیان هم خیلی گل بود اقای ناظمی و فاطمی معلم هام هم فقط خانم نیکو آمال و خانم استیری رو به یاد دارم خانم استیری هر جا هستید انشالا سلامت باشید هر کی از ایشون خبر داره به من خبر بده لطفا 09352224667
  • من و برادرم حسین که دو قلو هستیم هم در همین زمان اینجا بودیم یادش بخیر علی کمیلی
  • همه نظرات
  •  30 کیلومتر
  •  175 کیلومتر
  •  227 کیلومتر
  •  245 کیلومتر
  •  247 کیلومتر
  •  379 کیلومتر
  •  468 کیلومتر
  •  649 کیلومتر
  •  670 کیلومتر
  •  737 کیلومتر
این عنوان آخرین بار تغییر یافته در 17 سال پیش