طاق کسری(ایوان مدائن)ء (Эль-Мадаин)
Iraq /
Wasit /
as-Suwayrah /
Эль-Мадаин
World
/ Iraq
/ Wasit
/ as-Suwayrah
, 26 کیلومتر از مرکز (الصويرة)
جهان / عراق / استان دیاله
کاخ, arch (en), بنای یادبود, archaeological site (en)
طاقِ کسری ( خسرو) یا ایوانِ مدائن نام کاخ پادشاهان ساسانی در شهر اسپانبار در ساحل خاوری رود دجله و از مهمترین بناهای دوران ساسانیان است. بیشتر گمان میشود که طاقِ کسری در تیسفون جایدارد ولی تیسفون ، اسبانبر و چند شهر کوچک دیگر مانند بغداد، روی هم شهرگان یا مدائن را تشکیل میدادند .طاق اصلی این کاخ بلندترین طاق خشتی ساخته شده به دست انسان میباشد.بلندای این طاق ۳۵ متر،پهنایش ۲۵ متر و درازایش ۵۰ متر است.
بنابرآنچه در نوشتار پهلوی خدای نامگ آمده است این کاخ به دستور شاپور اول ساختهشده است.
بقایای این کاخ هنوز در کشور کنونی عراق بهجاست. هارون الرشید خلیفه عباسی کوشید تا آن را ویران سازد ولی در این کار ناکام ماند
تقريباً در پنج كيلومتري شمال «وهاردشير» شهر كوچك «درزنيدان» قرار داشت. در مغرب «وهاردشير» شهري بنام «ولاش آباد» واقع بود. بنابراين از مجموع شهرهايي كه در زمان خسرو اول پايتخت ايران را تشكيل ميدادند امروز پنج شهر آن را ميشناسيم ( تيسفون و رومگان در مشرق دجله، «وهاردشير»(سلوكيه) و «درزنيدان» و «ولاشاباد» در مغرب آن). اگر محله «اسپانبر» در مشرق و «ماحوزه» در مغرب را به پنج شهر فوقاضافه كنيم تعداد شهرهاي پايتخت ساسانيان به هفت خواهد رسيد
در طرفين رود دجله چند كاخ مخصوص شاهنشاه وجود داشته است ولي از همه آنها معروفتر همان «طاق كسري» يا ايوان كسري است كه در محله «اسپانبر» قرار داشت و ويرانههاي آن هنوز موجب تعجب و تحسين است.
فردوسي بناي آن را به خسرو اول نسبت داده است.
ز ايوان خسرو كنون داستان
بگويم كه پيش آمد از راستان
چنين گفت روشندلي پارسي
كه بگذشت با كام دل چارسي
كه خسرو فرستاد كسها بروم
بهند و به چين و به آباد روم
برفتند كاريگران سه هزار
ز هر كشوري آنكه بد نامدار
چو صد مرد بگزيد اندر ميان
از ايران و اهواز و از روميان
از ايشان دلاور گزيدند سي
از آن سي دو رومي يكي پارسي
گرانمايه رومي كه بد هندسي
بگفتار بگذشت از پارسي
بدو گفت شاه «اين زمن در پذير
سخن هر چه گويم همه ياد گير»
«يكي جاي خواهم كه فرزند من
همان تا دوصد سال پيوند من»
«نشيند بدو در نگردد خراب
زباران و از برف و از آفتاب»
«مهندس بپذيرفت از ايوان شاه
بدو گفت:«من دارم اين دستگاه»
چو ديوار ايوانش آمد بجاي
بيامد به پيش جهان كدخداي
بريشم بياورد تا انجمن
بتابند باريك تابي رسن
ز بالاي ديوار ايوان شاه
بپيمود تا خاك ديوار گاه
رسن سوي گنج شهنشاه برد
ابا مهر كنجور او را سپرد
وز آن پس بيامد به ايوان شاه
كه «ديوار ايوان بيامد بماه
«چو فرمان دهد خسرو زودياب
نگيرم بدان كار كردن شتاب»
«چهل روز تا كار بنشيندم
ز كاريگران شاه بگزيندم»
بدو گفت خسرو كه «چندين زمان
چرا خواهي از من تو اي بدگمان»
«نبايد كه داري تو زين دست باز
بزر و به سيمت نبايد نياز»
بفرمود تا سي هزارش درم
بدادند تا وي نباشد دژم
بدانست كاريگر راستگوي
كه عيب آورد مرد دانا بدوي
اگر گيرد از كار ايوان شتاب
اگر بشكند، كم كند نان و آب
چو بشنيد خسرو كه فرغان گريخت
بگوينده بر، خشم فرغان بريخت
چنين گفت «كو را كه دانش نبود
چرا پيش ما در فزوني نمود»
دگر گفت:«كاريگران آوريد
گچ و سنگ وخشتگران آوريد.»
بجستند، هر كس كه ديوار ديد
ز بوم و بر شاه شد ناپديد.
به بيچارگي دست از آن بازداشت
همي گوش و دل سوي اهواز داشت
كز آن شهر كاريگر آيد كسي
نماند چنين كار بيسر بسي
هميجست استاد آن تا سه سال
نديدند كاريگري را همال
بسي ياد كردند از آن كارجوي
به سال چهارم پديد آمد اوي
همانگاه رومي بيامد چو گرد
بدو گفت شاه:«اي گنهكار مرد
«بگو تا چه بود اندرين پوزشت
بگفتار پيش آيد آموزشت»
چنين گفت رومي كه «گر شهريار
فرستد مرا با يكي استوار»
«بگويم بدان كارها پوزشم
بپوزش كجا بايد آموزشم»
فرستاد و رفتند از ايوان شاه
گرانمايه استاد با نيكخواه
همي برد داناي رومي رسن
همان مرد را نيز با خويشتن
بپيمود بالاي كار و برش
كم آورد كار از رسن هفترش
چنين گفت رومي كه «گر زخم كاري
برافزودمي بر سراي شهريار»
نه ديوار ماندي نه طاق و نه كار
نه من ماندهي بر در شهريار»
بدانست خسرو كه او راست گفت
كسي راستي را نبايد نهفت
چو شد هفت سال آمد ايوان بجاي
پسنديده مردم نيك راي
مر او را بسي آب داد و زمين
درم داد و دينار و كرد آفرين
همي كرد هر كس به ايوان نگاه
بنو روز رفتي بدان جايگاه
كسي در جهان كاخ چونان نديد
نه از نامور كاردانان شنيد
يكي حلقه از زر همه ريختند
از آن جاي خرم درآويختند
فروهشته زو سرخ زنجير زر
بهر مهره درفشانده گهر
چو رفتي شهنشاه بر تخت عاج
بياويختندي به زنجير تاج
بنو روز چون بر نشستي به تخت
به نزديك او مردم نيكبخت
فروتر ز موبد مهان را بدي
بزرگان و روزيدهان را بدي
بزير مهان جاي درويش بود
كجا خوردش از كوشش خويش بود
برآنسان بزرگي كس اندر جهان
ندارد بياد از كهان و مهان
مجموع اين كاخ و ساختمانهاي فرعي آن در زمنيي به وسعت 300 در 400 متر قرار گرفته ومركب از ايوان و آثار بناي ديگري در فاصله 100متر از آن تپه مصنوعي كوچكي بنام حرم خسرو در جنوب ايوان و در شمال آن خرابههاي يك گورستان بوده است.
ايوان كسري مهمترين قسمتي از مجموع كاخ تيسفون است كه امروز برپاست. نماي آن به طرف مشرق است و 28ر29 متر ارتفاع دارد و عبارت بوده است از ديواري بدون پنجره كه طاقنماهايي در سرتاسر آن ساخته شده و ميان طاقنماها نيم ستونهايي در طرفين قوسهاي هلالي وجود دارد. مجموع اين طاقنماها و قوسها و نيمستونها در چهار طبقه از پائين به بالا گنجاينده شده. احتمالاً روي اين بناي آجري را بوسيله گچ سفيد كرده بودند و بعضي از قسمتهاي آن را رنگ زده بودند و در بعضي قسمتهاي ديگر روپوشي از سنگ مرمر ظاهر نماي بنا را ميپوشانده است.
تا تاريخ 1888 تمام نماي اين بنا برپا بوده و نقشي از آن در كتاب «ديولافوآ» كشيده شده است. در همين سال قسمت جنوبي ايوان نيز خطر از بين رفتن موجود است.
ايوان بزرگ به صورت گهوارهبيضي شكل در ميان نماي بنا قرار گرفته و عرض آن 63ر25 متر و درازاي آن 76ر43 متر است.
در پشت ديوارهاي طرفين ايوان پنج تالار كم ارتفاعتر از ايوان مركزي با طاق گهوارهاي شكل ساخته شده بود. در طريين اين ايوان طاقهاي متعدد ديگر وجود داشت. ضخامت ديوارهاي آجري بطور كلي بسيار زياد است. در داخل تالارها تزئيناتي بصورت گچبري وجود داشته كه تعداد زيادي از آنها در حفاري هئيت آلماني پيدا شده است. زيبايي ايوان كسري بيشتر از نظر عظمت آن ميباشد. «ابن خرداذبه» آن را به كوهي تشبيه كرده كه در آن كاخي تراشيده باشند. ميگويند خليفه المنصور نخستين كسي است كه دست به خرابي آن زد و از مصالح آن براي ابنيه شهر جديد بغداد استفاده كرد. ظاهراًعلت اينكه تمام مصالح آن بكار نرفته اين بوده است كه پس از چندي به نظر رسيده است كه خراب كردن و حمل مصالح از ارزش حقيقي آن مصالح تجاوز مينمايد، و از استفاده از آن صرفنظر كردهاند.
از نظر اصول ساختماني وجود طاق كسري مطالبي چند را براي علاقمندان به تحول سبك ابنيه روشن مينمايد.
ابنيه زمان هخامنشي تماماً از ستونهاي سنگي و سقف افقي ساخته شده بود و با وجود مصالح فراوان كه براي بالا بردن آن مصرف ميشد نسبت به بنايي مانند طاق كسري نواقص بسيار داشت. مثلاً در كاخ عظيمي چون كاخ آپاداناي تخت جمشيد تقريباً يك دهم بنا را پايههاي قطور ستونها اشغال كرده بود و تالار آپادانا بيشتر شباهت به جنگلي پيدا كرده بود كه در آن درختهاي عظيمي روئيده باشد. روشنايي در چنين تالاري به زحمت وارد ميشد و روزهاي «بار عمومي» عدهاي از حاضران ناچار در پشت ستونها قرار ميگرفتند و از ديدن شاهنشاه محروم ميماندند.
چنين فرض كردهاند كه روشنايي از بالاي بام وارد تالار ميشد ولي با اين حال باز قسمتهايي از تالار در تاريكي قرار ميگرفت. بنابراين با ايجاد ايواني مانند ايوان كسري معماران زمان ساساني مسايل بزرگي را مانند پوشاندن تالار بسيار بزرگي با مصالح سبك و ارزان و روشن كردن آن و افزودن بر وسعت تالار به وسيله حذف ستون، و افزايش ارتفاع آن به وسيله ايجاد طاق مرتفع بيضي شكل حل كردهاند.
ضمناً حل مسايل ديگري نيز با ايجاد ايوان ساساني آسان گرديده است. در سقف افقي كاخ هخامنشي خطر آتشسوزي و موريانه وجود داشت و حال اينكه در كاخ ساساني هر دوي اين خطرها از ميان رفته و ضمناً با سبك شدن مصالح از سنگيني بنا كاسته شده و در حقيقت سنگيني كاخ به فشار مختصري در جهت طرفين مبدل گشته است و اين فشار را روي ديوارها و پايههاي ضخيم وارد آورده كه آن را تا امروز با وجود ناملايمات طبيعت تحمل نبوده است
بنابرآنچه در نوشتار پهلوی خدای نامگ آمده است این کاخ به دستور شاپور اول ساختهشده است.
بقایای این کاخ هنوز در کشور کنونی عراق بهجاست. هارون الرشید خلیفه عباسی کوشید تا آن را ویران سازد ولی در این کار ناکام ماند
تقريباً در پنج كيلومتري شمال «وهاردشير» شهر كوچك «درزنيدان» قرار داشت. در مغرب «وهاردشير» شهري بنام «ولاش آباد» واقع بود. بنابراين از مجموع شهرهايي كه در زمان خسرو اول پايتخت ايران را تشكيل ميدادند امروز پنج شهر آن را ميشناسيم ( تيسفون و رومگان در مشرق دجله، «وهاردشير»(سلوكيه) و «درزنيدان» و «ولاشاباد» در مغرب آن). اگر محله «اسپانبر» در مشرق و «ماحوزه» در مغرب را به پنج شهر فوقاضافه كنيم تعداد شهرهاي پايتخت ساسانيان به هفت خواهد رسيد
در طرفين رود دجله چند كاخ مخصوص شاهنشاه وجود داشته است ولي از همه آنها معروفتر همان «طاق كسري» يا ايوان كسري است كه در محله «اسپانبر» قرار داشت و ويرانههاي آن هنوز موجب تعجب و تحسين است.
فردوسي بناي آن را به خسرو اول نسبت داده است.
ز ايوان خسرو كنون داستان
بگويم كه پيش آمد از راستان
چنين گفت روشندلي پارسي
كه بگذشت با كام دل چارسي
كه خسرو فرستاد كسها بروم
بهند و به چين و به آباد روم
برفتند كاريگران سه هزار
ز هر كشوري آنكه بد نامدار
چو صد مرد بگزيد اندر ميان
از ايران و اهواز و از روميان
از ايشان دلاور گزيدند سي
از آن سي دو رومي يكي پارسي
گرانمايه رومي كه بد هندسي
بگفتار بگذشت از پارسي
بدو گفت شاه «اين زمن در پذير
سخن هر چه گويم همه ياد گير»
«يكي جاي خواهم كه فرزند من
همان تا دوصد سال پيوند من»
«نشيند بدو در نگردد خراب
زباران و از برف و از آفتاب»
«مهندس بپذيرفت از ايوان شاه
بدو گفت:«من دارم اين دستگاه»
چو ديوار ايوانش آمد بجاي
بيامد به پيش جهان كدخداي
بريشم بياورد تا انجمن
بتابند باريك تابي رسن
ز بالاي ديوار ايوان شاه
بپيمود تا خاك ديوار گاه
رسن سوي گنج شهنشاه برد
ابا مهر كنجور او را سپرد
وز آن پس بيامد به ايوان شاه
كه «ديوار ايوان بيامد بماه
«چو فرمان دهد خسرو زودياب
نگيرم بدان كار كردن شتاب»
«چهل روز تا كار بنشيندم
ز كاريگران شاه بگزيندم»
بدو گفت خسرو كه «چندين زمان
چرا خواهي از من تو اي بدگمان»
«نبايد كه داري تو زين دست باز
بزر و به سيمت نبايد نياز»
بفرمود تا سي هزارش درم
بدادند تا وي نباشد دژم
بدانست كاريگر راستگوي
كه عيب آورد مرد دانا بدوي
اگر گيرد از كار ايوان شتاب
اگر بشكند، كم كند نان و آب
چو بشنيد خسرو كه فرغان گريخت
بگوينده بر، خشم فرغان بريخت
چنين گفت «كو را كه دانش نبود
چرا پيش ما در فزوني نمود»
دگر گفت:«كاريگران آوريد
گچ و سنگ وخشتگران آوريد.»
بجستند، هر كس كه ديوار ديد
ز بوم و بر شاه شد ناپديد.
به بيچارگي دست از آن بازداشت
همي گوش و دل سوي اهواز داشت
كز آن شهر كاريگر آيد كسي
نماند چنين كار بيسر بسي
هميجست استاد آن تا سه سال
نديدند كاريگري را همال
بسي ياد كردند از آن كارجوي
به سال چهارم پديد آمد اوي
همانگاه رومي بيامد چو گرد
بدو گفت شاه:«اي گنهكار مرد
«بگو تا چه بود اندرين پوزشت
بگفتار پيش آيد آموزشت»
چنين گفت رومي كه «گر شهريار
فرستد مرا با يكي استوار»
«بگويم بدان كارها پوزشم
بپوزش كجا بايد آموزشم»
فرستاد و رفتند از ايوان شاه
گرانمايه استاد با نيكخواه
همي برد داناي رومي رسن
همان مرد را نيز با خويشتن
بپيمود بالاي كار و برش
كم آورد كار از رسن هفترش
چنين گفت رومي كه «گر زخم كاري
برافزودمي بر سراي شهريار»
نه ديوار ماندي نه طاق و نه كار
نه من ماندهي بر در شهريار»
بدانست خسرو كه او راست گفت
كسي راستي را نبايد نهفت
چو شد هفت سال آمد ايوان بجاي
پسنديده مردم نيك راي
مر او را بسي آب داد و زمين
درم داد و دينار و كرد آفرين
همي كرد هر كس به ايوان نگاه
بنو روز رفتي بدان جايگاه
كسي در جهان كاخ چونان نديد
نه از نامور كاردانان شنيد
يكي حلقه از زر همه ريختند
از آن جاي خرم درآويختند
فروهشته زو سرخ زنجير زر
بهر مهره درفشانده گهر
چو رفتي شهنشاه بر تخت عاج
بياويختندي به زنجير تاج
بنو روز چون بر نشستي به تخت
به نزديك او مردم نيكبخت
فروتر ز موبد مهان را بدي
بزرگان و روزيدهان را بدي
بزير مهان جاي درويش بود
كجا خوردش از كوشش خويش بود
برآنسان بزرگي كس اندر جهان
ندارد بياد از كهان و مهان
مجموع اين كاخ و ساختمانهاي فرعي آن در زمنيي به وسعت 300 در 400 متر قرار گرفته ومركب از ايوان و آثار بناي ديگري در فاصله 100متر از آن تپه مصنوعي كوچكي بنام حرم خسرو در جنوب ايوان و در شمال آن خرابههاي يك گورستان بوده است.
ايوان كسري مهمترين قسمتي از مجموع كاخ تيسفون است كه امروز برپاست. نماي آن به طرف مشرق است و 28ر29 متر ارتفاع دارد و عبارت بوده است از ديواري بدون پنجره كه طاقنماهايي در سرتاسر آن ساخته شده و ميان طاقنماها نيم ستونهايي در طرفين قوسهاي هلالي وجود دارد. مجموع اين طاقنماها و قوسها و نيمستونها در چهار طبقه از پائين به بالا گنجاينده شده. احتمالاً روي اين بناي آجري را بوسيله گچ سفيد كرده بودند و بعضي از قسمتهاي آن را رنگ زده بودند و در بعضي قسمتهاي ديگر روپوشي از سنگ مرمر ظاهر نماي بنا را ميپوشانده است.
تا تاريخ 1888 تمام نماي اين بنا برپا بوده و نقشي از آن در كتاب «ديولافوآ» كشيده شده است. در همين سال قسمت جنوبي ايوان نيز خطر از بين رفتن موجود است.
ايوان بزرگ به صورت گهوارهبيضي شكل در ميان نماي بنا قرار گرفته و عرض آن 63ر25 متر و درازاي آن 76ر43 متر است.
در پشت ديوارهاي طرفين ايوان پنج تالار كم ارتفاعتر از ايوان مركزي با طاق گهوارهاي شكل ساخته شده بود. در طريين اين ايوان طاقهاي متعدد ديگر وجود داشت. ضخامت ديوارهاي آجري بطور كلي بسيار زياد است. در داخل تالارها تزئيناتي بصورت گچبري وجود داشته كه تعداد زيادي از آنها در حفاري هئيت آلماني پيدا شده است. زيبايي ايوان كسري بيشتر از نظر عظمت آن ميباشد. «ابن خرداذبه» آن را به كوهي تشبيه كرده كه در آن كاخي تراشيده باشند. ميگويند خليفه المنصور نخستين كسي است كه دست به خرابي آن زد و از مصالح آن براي ابنيه شهر جديد بغداد استفاده كرد. ظاهراًعلت اينكه تمام مصالح آن بكار نرفته اين بوده است كه پس از چندي به نظر رسيده است كه خراب كردن و حمل مصالح از ارزش حقيقي آن مصالح تجاوز مينمايد، و از استفاده از آن صرفنظر كردهاند.
از نظر اصول ساختماني وجود طاق كسري مطالبي چند را براي علاقمندان به تحول سبك ابنيه روشن مينمايد.
ابنيه زمان هخامنشي تماماً از ستونهاي سنگي و سقف افقي ساخته شده بود و با وجود مصالح فراوان كه براي بالا بردن آن مصرف ميشد نسبت به بنايي مانند طاق كسري نواقص بسيار داشت. مثلاً در كاخ عظيمي چون كاخ آپاداناي تخت جمشيد تقريباً يك دهم بنا را پايههاي قطور ستونها اشغال كرده بود و تالار آپادانا بيشتر شباهت به جنگلي پيدا كرده بود كه در آن درختهاي عظيمي روئيده باشد. روشنايي در چنين تالاري به زحمت وارد ميشد و روزهاي «بار عمومي» عدهاي از حاضران ناچار در پشت ستونها قرار ميگرفتند و از ديدن شاهنشاه محروم ميماندند.
چنين فرض كردهاند كه روشنايي از بالاي بام وارد تالار ميشد ولي با اين حال باز قسمتهايي از تالار در تاريكي قرار ميگرفت. بنابراين با ايجاد ايواني مانند ايوان كسري معماران زمان ساساني مسايل بزرگي را مانند پوشاندن تالار بسيار بزرگي با مصالح سبك و ارزان و روشن كردن آن و افزودن بر وسعت تالار به وسيله حذف ستون، و افزايش ارتفاع آن به وسيله ايجاد طاق مرتفع بيضي شكل حل كردهاند.
ضمناً حل مسايل ديگري نيز با ايجاد ايوان ساساني آسان گرديده است. در سقف افقي كاخ هخامنشي خطر آتشسوزي و موريانه وجود داشت و حال اينكه در كاخ ساساني هر دوي اين خطرها از ميان رفته و ضمناً با سبك شدن مصالح از سنگيني بنا كاسته شده و در حقيقت سنگيني كاخ به فشار مختصري در جهت طرفين مبدل گشته است و اين فشار را روي ديوارها و پايههاي ضخيم وارد آورده كه آن را تا امروز با وجود ناملايمات طبيعت تحمل نبوده است
مقالۀ ویکی پدیا: http://fa.wikipedia.org/wiki/طاق_کسری
شهرهای نزدیک:
33°5'37"N 44°34'50"E
:مختصات
- بخشی ازشهرتاریخی تیسفون 0.1 کیلومتر
- اسبانیر 0.3 کیلومتر
- آرامگاه سلمان فارسی 0.5 کیلومتر
- شهر مدائن 1.7 کیلومتر
- تيسفون شمالی 2.7 کیلومتر
- استان بغداد 29 کیلومتر
- استان بابل 51 کیلومتر
- استان واسط 98 کیلومتر
نظرات